رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

هدیه های رهگذر


رهگذر بودم و چون ابر دوان
ناگهان رعد به من گفت بمان

مثل باران همه جا پنجه زدم
گوشه ی باغچه ای خانه زدم

هر که امد نفسی تازه دمید
همنفس گشت و به من داد امید

گرچه همچون گل و پروانه شدیم
دوستانی همه جانانه شدیم

دوستانی همه چون آب روان
همدلانی همه همقیمت جان

کلبه ام را همه شان شمع شب اند
نامشان در دل و هم ورد لب اند

رهگذر محفل خوبان دل است
صاحبش چون شکر و چون عسل است

رهگذر منزل هر رهگذر است
دوستانش همه دم در نظر است

     

    


ره نوشت:این شعر هدیه وسروده همسر عزیزم است به مناسبت یک سالگی رهگذر ومنم تقدیمش کردم به همه دوستان خوبم .

ودومی هدیه نسرین عزیزم وسومی هم نازنین مهربانم .

فریناز خوبم هم یک کد آهنگ برام گذاشت که فرصت نکردم بذارم ولی در اولین فرصت میذارم

از همه دوستان خوبم تشکر میکنم وبه دوستی با آنها افتخار میکنم

تولد یک خانه

امروز یک سالگی رهگذر هست.

خانه دومی که سال گذشته در چنین روزی بنایش کردم ودر طی این یک سال ماجراهای بسیاری را از سر گذراند .

بارها در گیرو دار حوادث تصمیم به خرابیش گرفتم اما هیچ وقت دست ودلم یکی نشد .

مگر میشود یک بنا خانه اش را با دستانش ویران کند .

بعد از یک سال حالا فهمیدم که من به اینجا تعلق دارم جایی که از غم های مینویسم واز شادیهایم .

دوستانی خوب و بهتر از آب روان دارم که شاید هرگز در دنیای واقعی نداشته ام .

روزی عزیزی به من گفت عشق وعلاقه من از نوع شیفتگی ست واین چیز بدی ست .

اما ستوده ای که من میشناسم علاقه وعشقش واقعی وعمیق است نه  شیفتگی او اگر بخواهد ومی تواند به راحتی از انها دل بکند

پس شیفتگی در ستوده نیست بلکه آنچه میبینید عشق است وواقعی

خیلی دوست داشتم امروز یک اهنگ جدیدی به مناسبت این تولد بذارم ولی حیف که مشغله ها ومریضی پسرم مجالی نداد .

حالا از دوستانم میخوام هر کدوم میتونند کد یک آهنگ شاد را برام پیدا کنند تا من به جای این آهنگ فرهاد بذارم

همه تون را دوست دارم وهمیشه به یادتون هستمOrkut Scraps - I Love You

حرف هایی از جنس نگفتن

نامه های یک زن که نسرین در وبش گذاشته بود دو روزه ذهنم را مشغول وغمگینم کرده .

اینکه چقدر خودم دارم شبیه اون زن میشم .اینکه دارم در روز مردگی های زندگی غرق میشم واز زنانگیم دور .

خیلی وقت ها منم مثل هر زنی دوست دارم تو روز از همسرم پیامک عاشقانه ای دریافت کنم تا بهم انرژی بده و مرا برای شروع یک روز آماده کنه ولی افسوس که او آنقدر غرق کار ونت هست که فقط وقت میکنه یک تلفن کوتاهی بزنه تا ببینه زنده ایم یا در چه حالیم ومنم الان مدتهاست که با جواب های کوتاه دادن مکالمه مون را تموم میکنم .

انگار حرف زدن با همدیگه داره یادمون میره شاید تقصیر از من باشه که هر وقت میپرسه چه خبر؟میگم هیچ خبری نیست در حالی که دلم پر است از حرف های انباشته شده آخه من عادت دارم وقتی دلم میگیره تو پیله سکوتم میرم

یادمه سالهای قبل وقتی تلفنم سرکلاس یا زنگهای تفریح به صدا در میومد واسم همسرم را میدیدم  خوشحال میشدم باانرژی فروان سرکلاس هام میرفتم اما متاسفانه این هم مدتهاست که به خاطرات پیوسته ودیگه نه تلفنی ونه حتی پیامکی در مدرسه دریافت نمیکنم

این نوشته ها حرف های قلمبه شده تو دلم بود که مدتهاست به زبان نیاوردم اما انگار الان این زخم با دیدن اون پست نسرین سر باز کرده این قدر توی روز غرق کار وزندگی وبچه ها هستم والانم با اون ضمن خدمتی که برام گذاشتن واز ساعت 5 تا 9:20 دقیقه شب طول میکشه وضعم دیگه دیدنی شده .

وقتی میام خونه فقط وقت میکنم لباس هام را در بیارم وبرم تو آشپزخانه وغذا را آماده کنم دیگه وقتی برای نشستن وحرف زدن نیست

 خیلی دلم میخواد شب ها بشینم پای کامپیوتر وبه دوستانم سر بزنم ولی از شدت خستگی خوابم میگیره .

اینها روز مردگی های ستوده معلم دبیرستان ومادر دو فرزند ویک همسر عاشق است که دیگه وقتی برای خودش نداره .

اینجا تنها جاییه که میتونم حرفم را بدون هیچ گونه برداشت مغرضانه ای بنویسم

دختر پاییزم

عاشقتم پاییز،بویت را حس میکنم صدای قدمهایت را میشنوم واز اینکه مانند عروسی زرد پوش خرامان میایی خوشحالم .باران هایت را دوست دارم و از خیس شدن در بارانت فرار نمیکنم

دختر پاییزم ،وجود تو به من حس زندگی میبخشد مانند کودکی شده ام که با شنیدن قدم های مادرش به هیجان آمده

عاشق نشستن در آفتاب بی جانت هستم که دزدکی از پنجره اتاق به درون سرک میکشد و درنیم روز جمعه در آن مینشینم و با خالقم مناجات میکنم .

حس اضطراب وخوشحالی به من می دهی مانند دخترکی هستم که تازه به دبستان پای میگذارد

دختر پاییزم اما دلم بهاریست از خنده دانش اموزانم به وجد میایم با خنده هایشان میخندم وبا شیطنت هایشان شیطنت میکنم .

عاشقتم پاییز تو حس اول بودن ،برنده بودن واینکه ستوده ای میشوم که میتواند هر کاری را انجام دهد به من می بخشی

غیر ممکنی برای ستوده نیست واین همه از وجود توست پاییز .

دوستت دارم ازحالا خود را برای ورودت اماده کرده ام تا با شادی تو را در آغوشم بگیرم

 در اغوشت میگیرم تا حس زنده بودن را از دست ندهم خوش آمدی پاییز

**********

ره نوشت : حس میکنم دوستانم گم شده اند حضورشون کم رنگ شده دیگه بلاگ اسکای رنگ گذشته را نداره هیجان زده ام نمیکنه دیگه مثل اون موقع ها با هیجان سراغ وبم نمیام .من با شیطنت کردن با دوستانم خوشحال میشم اما انگار این حس داره از بین میره فریناز که در غارش پناه گرفته مقداد که رفته تا خودش را پیدا کنه وکوروش عزیز که به سفر رفته وخیلی های دیگه که خداحافظی میکنندو این غمگینم میکنه وحس بودن در اینجا را از من میگیره 

 البته من همیشه هستم مخصوصا با داشتن دوستان خوبی مثل نسرین ،آنا ، مریم گلی نگین ها، نازنین ،ویس عزیز،فرفری ،شرقی جون ،ثریا ،سینا ،شبنم ،نیلوفر،ندا ،منتظر وزاغ سفید ،بیتای مهربان ،غوغا ،مهری ،نازی،ویس عزیزمحمد رضا ،مهسا جان،احسان که نیستش ،دریای عزیز وخیلی های دیگه که من همه اونها را دوست دارم

هدیه ای برای تو

همسر مهربانم  برای همسفر شدن با تو از تمام دلبستگی هایم  گذشتم تا در جاده های زندگی همسفر تو باشم

 جان من وجود نازنین تو بهانه زیستن است.

تو زیباترین  حضور عاشقانه در زندگیم هستی

با قلبی سرشار از شادی و شور خوشبوترین و لطیف ترین گلهای هستی راهمراه با خوش آهنگترین ترانه گیتی به تو تقدیم میکنم

وبا یک دنیا شور واشتیاق وضوی عشق میگیرم وپیشانی بر خاک میگذارم و خدا وند را به خاطر وجود نازنینی که به من ارزانی داشت شکر می گویم

وآرزو می کنم در لحظه لحظه زندگی مان در کنار فرزندانمان عاشقانه و صادقانه به پیوندی که بسته ایم تا ابد وفادار باشیم

عزیزم در سالروز ازدواجمان هدیه من به تو قلبی است که تا ابد عاشقانه دوستت دارد و برای تو می تپد

ره نوشت: قلم من در برابر قلم توانای همسرم وهمینطور دوستانم ناچیز هست بهتر از این نتونستم بنویسم تا سالروز ازدواجمون را به همسرم تبریک بگم اگر بد بود ببخشید

قول

دو روزه با خودم درگیرم  از اینکه باعث نگرانیت شدم عذاب میکشم انگارگم شدم دنبال خودم میگردم باید خودم را پیدا کنم همون ستوده روزهای اول

به خودم یک قولی داده ام وباید رو قولم بمونم وگرنه خیلی نامردم .

هیچ وقت بد قول نبودم پس این بار هم باید به قولم عمل کنم .

قولم اینه کاری به کارت ندارم آزاد باش وآزادانه بیندیش از اینکه میبینم دلهره ای به دلت افتاده ناراحتم ولی نگران نباش من خیلی وقته همه چیز را میدونم و روی قسمی که به خودم دادم  هستم

بهت قول میدم روی حرفم هستم مطمئن باش موفق میشم همینطور که تا حالا بودم

من ستوده هستم سرم بره قولم نمیره

ره نوشت :نقاشی خونه مون تموم شد ولی خداییش از بوی رنگ خفه شدم شب اول که تا ساعت3 شب از بوی رنگ خوابم نبرد آخرش از شدت خستگی بیهوش شدم ولی روز عید از بوی رنگ فرار کردیم رفتیم خانه مادرم بعد هم رفتیم شنا خوش گذشت 

عید فطر مبارک باد

فطر آمده خوردنی فراوان بخورید

پیتزا و کباب و مرغ بریان بخوریـد

دزدانه اگر در رمضان می خوردید

شوال رسیده پس نمایان بخورید


عید همه دوستان مبارک باد


ره نوشت :هیچی به ذهنم نرسید بگم پس همین را میگم انشالله که نماز وروزه های همه دوستان قبول درگاه حق بشه و یک نفر پیدا بشه بهتون عیدی بده .

کسی که به من عیدی نمیده در روزگار گذشته یک نفر بود تحویلمون میگرفت شعری میگفت خوشحال میشدیم او هم به خاطرات پیوست البته زیاد مهم نیست این نیز بگذردتعطیلات به همه دوستان خوش بگذره

ترک عادت

با شنیدن کارهایی که این دختر هرزه برای بدبخت کردن مریم داره میکنه یاد فیلم های فارسی 1 میفتم .

من فکر میکنم این دختره ... همه کارهاش را داره از روی این فیلم ها کپی میکنه از خودکشی صوریش گرفته تا اون عقد پنهانیش با مهریه 12 کیلو طلا و 500تا سکه ویک خانه وماشین .

فکر کنم توهم برش داشته که یا عروس ملکه انگلستان هست یا یک فرشته آسمانی که چون از بهشت رانده شده پس مریم بیچاره باید بهای این سقوط آسمانیش را بپردازد بدبخت از بس فیلم دیده دیوانه شده

اما این بدبخت هرزه یک چیز را فراموش کرده که آخر همه این فیلم های فارسی 1 این آدم بده هست که بدبخت میشه وآدم خوبه دوباره همه عزت وشوکتش را به دست میاره بذار حالا هر چی میخواد کبکش خروس بخونه دوران ذلیل شدنش را هم میبینیم

ببخشید نمیتونم جلوی ناسزا گفتنم را بگیرم  میدونم این عادت بدیه حتی تصمیم کبری گرفتم تو این ماه رمضان ترکش کنم والانم یعنی تو ترکم ولی خب از قدیم گفتن ترک عادت موجب مرض است و منم از همون مرضش میترسم

البته وقتی عصبانی میشم یا کسی پا رو دمم میذاره فحش های یه کم بد مثل دیوانه واحمق وعوضی و....نصیبش میشه

ره نوشت 1: از روز 2 شنبه قراره اتاق خواب هامون را نقاشی کنیم همه وسایل را باید بیاریم تو هال .خونه مون میشه بازار شام.هال را  تصور کنید  اونم با فسقلی های شیطونم چی میشه.

همین الانم با آوردن تشک تختشون تو هال اون را به شکل سرسره در آوردن وروش بازی میکنند خدا به دادم برسه

تصمیم گرفتم هر روز صبح که این آقای نقاش میاد منم بار وبندیلم را بندم وبا این دو تا شیطون فرار کنم خونه خواهرم وگرنه این پسرهام اون آقاهه را دیوانه میکنند از بس که میرن تو دست وپاش وول میخورند

حداقل اونجا چند ساعتی از دست این دو تا وروجک راحت میشم هورا

ره نوشت2:با این طرح تعدیل نیرویی که تو آموزش وپرورش راه افتاده به خاطر یک شیفت کردن مدارس وکم شدن دانش اموزان تا چند سال دیگه ما دبیران باید بریم آب حوض بکشیم

ره نوشت3:یه جک میذارم بخندین تا من بر گردم

یک روز تو اتوبوس پشت سر راننده یک پیرزن نشسته بود .هر چند دقیقه به راننده میگفت  ننه مغز بادام میخوری و راننده جواب میداد بله و میگرفت و میخورد

بعد از چند دفعه گرفتن مغز بادام و خوردن یکدفعه راننده پرسید ننه جون این بادامها رو از کجا میاری و چطوری مغز میکنی
پیرزن جواب میده :ننه اینا مغز شکلات هستند  من کاکاهوشون را مک میزنم و چون دندون ندارم مغزه بادوم هاشو میدم به تو
قهقهه