رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

فشارهای عصبی

امروز که برای ملاقات مادرم به بیمارستان رفتم مریم را دیدم همراه شوهرش ومادرش وخواهرانش برای عیادت آمده بودند .

مریم همان که سال گذشته ماه رمضان داستانش را نوشتم هم او که شوهرش به او خیانت کرد .

ولی خدا را شکر سرش به سنگ خورد وپشیمان شد وبرگشت ومریم هم او را بخشید وامروز در کنار هم برای ملاقات آمده بودند .

مادرم به خاطر دیسک کمر در بیمارستان بستری ست خدا را شکر از هفته گذشته تا به امروز 180 درجه تغییر کرده و حالا بدون عصا وقد خمیده بلند میشود وراه میرود .

البته استراحت مطلق هست ولی همان اندکی هم که بلند میشود خیلی بهتر شده .

مرگ خواهرم تاثیرات خودش را بر روح وروان همگی ما بخصوص مادرم گذاشت وتوان را از پاهای او گرفت همانطور که تاثیرش را بر سیستم عصبی من گذاشت وتمام درد های کمر وپاهایم وکلا عصب سیاتیکم به خاطر فشارهای عصبی بود که دو سال پیش هم با مرگ خواهرم وهم با یک سری مشکلاتم چه در دنیای مجازی وچه دنیای واقعی شروع شد وتا به حال ادامه داشت ولی اکنون به مدد دکتر مغز واعصاب بسیار خوب شده ام وخدا را شکر میکنم.

ستوده نوشت :

دیگه با تدریس فلسفه هیچ مشکلی ندارم الان با تسلط کامل و به زیبایی فلسفه را تدریس میکنم خودم زمانی که میبینم بچه ها درسی را که میدم یاد گرفتن و راضی هستن بسیار خوشحال میشم .

عاشق فلسفه هستم چه حالا چه زمانی که در دانشگاه درس میخوندم .

مخصوصا اگر با عرفان همراهش کنی و بخصوص زمانی که ذات خدا را برای بچه ها اثبات میکنی .

کلا عاشق فلسفه شده ام سعی میکنم سالهای بعد هم تدریسش را بگیرم .

انسان دیدگاه فلسفی والهی نسبت به هستی پیدا میکنه شما هم امتحانش کنید