رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رخوت

حس بیخودی دارم احساس بیهودگی سر تا پایم را گرفته

حس زندگی در من مرده گویی با خشک شدن رگ پاهام رگ های حیات هم از من رخت بربسته .

رخوت زندگی مرا گرفته دیگه حوصله زندگی کردن ندارم .

هر روز همان کارهای تکراری شستن وپختن وتمیز کردن انگار اینها وظایف تمام نشدنی هستند

برای من احساس کلفتی را دارم که جز به این چشم بهش نگاه نمیکنندمیخوام این وظایف را واگذار کنم به خدمتکاری که حداقل پول میگیرد برای این کارها

زن بودن هم حس بدی بهم داده احساس میکنم  کالایی هستم که مردان حق دارند او را خرید فروش کنند .در هر جمعی مینشینی میبینی از این صحبت میکنند که بروند تجدید فراش کنند .

هر چند به شوخی این را میگویند ولی این حس بدی به من میدهد احساس بی مصرفی واینکه انها حق دارند هر وقت خواستند تعویضت کنند .با این حرف ها تمام ارزش هایم (معلمی .مادری زنانگی زیبایی وخانمی و...) به زیر سوال میروند

از نظر من اینها آدم های کوته فکر و احمق و جاهلی هستند که جز به شکم وشهوت خود اهمیتی نمیدهند و ارزش های یک زن را نمیبینند

گویی فکر میکنند با ول کردن آنها زندگی به آخر میرسد یا این زنان نمیتوانند مردانی بهتر از انها پیدا کنند نمیدانند که اگر الانم هم بخواهند کافیست گوشه چشمی نشان دهند تا دیگران را عاشق کنند.

اتفاقا در دنیای امروز هرزگی آسان است آنچه سخت است پاک بودن است

البته اینها حرف های کلی من هست با همه مردانی که اینگونه حرف میزنند باید در برابر این ادم ها سکوت کرد وگذاشت در جهل خود بمانند


- درد پاهایم کلافه ام کرده دیگه نای ایستادن ندارم .حساسیت دست هایم هم بدتر بلاخره سالها تدریس کار خودش را کرد

دیروز برای بیمه عمرم رفتم اداره وآن را برای دو پسرم به جا گذاشتم .


-دلم آرامش میخواهد.مدت هاست مشغله های زندگی از خدا دورم کرده در بیابان سرگردانی غوطه ورم باید سعی بسیار کنم تا از این برهوت رهایی یابم

دوست دارم بخوابم یک خواب ابدی ولی مطمئن نیستم با این اعمالم انجا هم آرامش داشته باشم .فرصت اندک است باید شتاب کنم تا ره توشه ای برای خود بردارم