رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

ماه رمضان مبارک

این ندا در همــه افــــــلاک کشــــــید
بشــتابید،ماه مهمانی الله رسیـــــد
هرکه رابرســراین سفره نباشدجایی
بی گمان بار گناهش بکشدتنـــهایی
ستوده نوشت :دوستان عزیزم ماه رمضان را به همه شما تبریک میگم انشالله که در دعاهایتان یکدیگر را فراموش نکنیم .
الان این اینترنتم داره آخرین دقایق عمرش را سپری میکنم واز اونجایی که این نت لاکپشتی ارزش 20 هزار تومان شارژ ماهانه را نداره ما هم برای تنبیه او تصمیم گرفتیم دیگه تغذیه اش نکنیم
وبذاریم یه کم تنهایی بخوره تا قدر ستوده را بدونه که هر رزو چقدر باید زجر بکشه تا کانکت بشه .کلافه
خب این یک دلیل  دیگه میخوام در این ماه به کارهای عقب مانده بسیاری که دارم برسم مثل پاور پونت کردن دروسم واز انجایی که همسر عزیزبنده هم به علت مشغله فراوان حتی فرصت جواب دادن به تلفن های عیال را نداره چه برسه به نت گردی به همین دلیل این تصمیم اتخاذ شد .(اینجا بدون او صفایی نداره ومنم انرژی ندارم)دلشکسته
2-مدتیست که پخت عذاهای متنوع را شروع کردم وهمه را به همسری میدم میخوره وایشون هم به به وچه چه میکنندنیشخند برای همینم میخوام در اوقات بیکاری تمرین بیشتری کنم تا در این کار خبره بشم بعید نیست شاید یک روز محصولات عذایی ستوده به بازار اومد (البته اگر مثل شعرهای همسرم که هر چی بهش میگم بیا چاپشون کن میگه کی از نویسندگی پولدار شده که من دومیش باشم )نشهالبته الانم محصولاتم شامل انواع کیک وبیسکویت وترشی وآبغوره و لواشک در حال تولید هستند.دست
در اخر این مژده را میدم اگر جایی نت مجانی پر سرعت به پستم خورد حتما خدمت دوستان میرسم .
عباداتان قبول درگاه حق

برگشتن

سلام من اومدم با کلی انرژی از سفر وکلی عکس که نتونستم از دوربینم به کامپیوتر منتقل کنم تا براتون بذارم وکلی شادی .

جای همه شما خالی به جای همه شما هوا وگرما وخنده وشیطونی خوردم .

رفتیم سرچشمه یا همون دریاچه زاینده رود .غار یخی وچند جای دیگه .

هر جا رودخانه ای بود ما چهار نفر مثل مرغابی وسطش بودیم .

در آخر سفر هم به دیدار مامان حاجی جان رفتیم وکلی سوغات هم گیرمون اومد .

بعد برای تکمیل سفرمون از همسری خواستم که بریم تو رودخانه  شهر مادریم شنا کنم جالبه  هنوز پا تو آب نذاشته بودم که دیدم یکی میگه خانم سلام نگاه کردم دیدم یکی از دانش آموزانم .

بهم میگه خانم میخوای بری شنا کنی؟ گفتم نه پ اومدم اینجا آب را نگاه کنم .

بعد هم در کمال پرویی رفتم تو آب وکلی برای خودم شنا کردم وایشون هم تماشا چی بودن .

فکر کنم همه کلاسشون خبردار شدن ولی بیخیال .

حالا هم شدم دختر آفریقایی با اون قیافه آفتاب خورده که البته بهتر شده و پسرهای آبله پشه ای (یک بیماری جدید پشه ای است که از نیش پشه به وجود میاد ) و هر سال پسرهای من تو سفر میگیرند وتا مدتی گرفتارش هستن


حاشیه های سفر:یکی از جاهای وحشتناک سفرم گم شدن پسرم توی پارک بود اونم در حالی که باباش رفته بود نماز بخونه ومنم در یک ثانیه که از این شیطون غافل شدم از دستم فرار کرد .

بعد مثل دیوانه ها توی پارک داد میزدم وصداش میکردم تا اینکه اون را کنار شمشادها در حال گریه پیدا کردم .

نمیدونید چه حالی داشتم قلبم از حرکت ایستاده بود واز وحشت نمیتونستم حرف بزنم .

چون نمیتونستم تصور کنم اگر پیدا نمیشد در اون شهر غریب چیکار میکردم .

بعد از پیدا شدنش باباش اومده میگه چیزی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چی بهش بگم چون خیلی روی این پسرهاش حساس هست .

خدا را شکر که به خیر گذشت

سفر

الان من اینجوریمکلافه یکی نیست به من بگه دختر بیکاری که تو این شلوغی کارهای خونه هوس بیسکویت پختن به سرت زده .خوب دیگه ستوده اینجوریه همه کاری با هم میکنهزبان

فکر کنم من شیرینی پز خوبی میشم ولی شوهرم بستنی فروش خوبی نمیشه آخه همیشه بستنی هایی که درست میکنه مزه همه چی میده غیر از بستنیقهقهه



اینم عکس بیسکویت های خوشمزه ام نوش جان


ستوده نوشت : من فردا میرم مسافرت دلم برای شیطونی کردن تو کوه وکمرها وبالا رفتن از صخره ها تنگ شده میرم تا یه کم با پسرهام شیطونی کنم وخوش بگذرونم .نیشخند


از همین امروز عید نیمه شعبان را به همه شما تبریک میگم (فرصت شعر گفتن نداشتم به تبریک خشک وخالی اکتفا میکنم)خداحافظ

آینده از آن کیست

در این شب تاریک وپیچ در پیچ تنها به دور دست ها میاندیشم .

به گذشته های دور به کودکی هایمان که انقلاب بود

به نوجوانی هایمان که در در بدری های جنگ گذشت . به تحریم هایی که همیشه دامنگیر این کشور بوده وهست .

گویی این بخت سیاهی که دامان ما را گرفته نمیخواهد دست از سر ما بردارد ..

به خودمان فکر نمیکنم ما نسل سوخته ای بودیم که تمام شدیم ودیگر چیزی برای از دست دادن نداریم .

به کودکانم فکر میکنم و به آینده مبهمی که دامان این نسل جوان را گرفته.

به این فکر میکنم که چه خواهد شد .تمام زندگیمان در اینجا در تحریم های اقتصادی وسیاسی وغیره گذشت وباز هم تحریم وتحریم ....

میگویند گذشته عبرت هست وآینده امید سعی کن در حال زندگی کنی .

ولی به حال که مینگرم حال را سیاه وتاریک میبینم .

پر از دروغ وفریب وارعاب .وامیدی به آینده این چنینی نیست .

شاید فکر میکنید که منفی بافی میکنم ولی اگر اندکی چشم بگشاییم وطور دیگری نگاه کنیم جز این نیست .

امیدمان فقط به ظهور آن منجی بشریت است که بیاید وما را از این تاریکی های جهل رهایی بخشد .

این چه دردیست که در ما گیر است

این حمـــاقت زجــوان تا پیـــــر است

مردمــــان هر که به شـــکلی درگــیر

گویــــی این بخت سیـه تقدیر است


ستوده نوشت :باز هم طرح مبارزه با بدحجابی دیگری در راه هست شما در موردش چه فکر میکنیدآیا موفق میشود یا باز هم مثل گذشته ها شکست میخورد هرچند نتیجه اظهر من الشمس است

اعیاد شعبانیه مبارک

چقدر دلم برای خانه مجازیم تنگ شده بود فکر نمیکردم که اینقدر اینجا را دوست داشته باشم ولی در این مدت نبودنم فهمیدم که انسان به خانه ای که به دست خودش ساخته میشود دلبستگی پیدا میکند .

اماشرح نبودن من حکایتیست دیگر که در این دو بیت شعر به صورت مختصر ومفید نوشته ام 

با دانلود بیش از حد اینبار شدم بــی نت

با اینهمه بازی ها این خانه شده گیم نت

گفــتم بکنم تنبیه این دو پســــر شـیطان

اما ،این دل نبرد طاقـت از قطعی اینتــرنت

بعد از وصل اینترنت این دفعه صفحه زیبای مانیتوربه یک باره صفحه شطرنج شدو چیزی برای دیدن نبود که بتوان آپ کرد بعد تشریف فرمایی مهمانان عزیزم از هفته گذشته تا دیروز بلاخره مرا کشاند به امروز. القصه همه چیز دست به دست هم داد تا من مدتی خانه به دوش شوم واز خانه مجازیم دور .

ولی بلاخره هیچ مشکلی نیست که آسان نشود مشکلات حل شد ومن اینجا در خدمت به خلق خدا ودوستان عزیزم هستم البته با یک صفحه زیبای کم رنگ به مانند شیر برنج.

دنیای زیبا

در هیچ کدام از میلاد هایی که گذشت نبودم .امروز تلافی چند روز را به جا آوردم

امروز روز تولد حضرت ابوالفضل عباس هست که من عاشقش هستم ونام پسرم نیز برگرفته از نام زیبای ابوالفضل است .و این دو بیت شعرم تقدیم به دوستانم

اعیاد شعبانیه بر همگی شما مبارک باد


عالم به حســـین نازد ومــولا به اباالفضل

جنت ز حســین باشد وزیبـــا به اباالفضل

با صاحــب شـــــعبان همــه دارنـــد ارادت

سجاد وحسین، مهـدی وزهرا به اباالفضل

ستوده نوشت :خوشحالم که بلاخره بعد از مرگ خواهرم مادرم اندکی خوشحال شد وشاید اینطور دل سوخته اش اندکی آرامش پیدا کند واین را مدیون خواهر عزیزم هستم که مادرم را همراه خود به زیارت خانه خدا برد .

آنها دیروز بال گشودند به سوی خانه ای که آرزوی همه انسان های مشتاق هست .

امید که ما نیز توفیق عبادت وبندگی او را داشته باشیم