رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

خاطرات تلخ

خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش ؛ یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه.

به هر حال خاطرات، چوب های خیسی هستند که با آتش زندگی نه می سوزند ونه خاکستر میشوند فقط جای زخمشان برای سالیان در خاطرمان مییماندوهر گاه که به یادشان میآوریم فقط زخم دل تازه میشود.

 چه عجیب است رسم روزگار تویی که بهترین بهار را برایم رقم زدی امسال با رفتنت بدترین نوروز را تجربه میکنم وبهار امسال بی تو برایم از پاییزغم انگیز تر است

خواهر عزیزم فردا روز میلاد تو بود روزی که باید 23 سالگیت را جشن میگرفتی و من شاد وسرزنده میلادت را تبریک میگفتم اما فردا باید به جای تبریک  میلادت بر سنگ مزارت بنشینم وبرای نبودنت اشک بریزم .

گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
بر هردو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد

  

  

 

ره نوشت 1: از همه دوستان عزیزم معذرت میخوام چون نمیتونم وقتی دلم غمگینه پست شادی بذارم

ره نوشت 2:سال نو را به همه دوستان عزیزم تبریک میگم دعا میکنم که سالی پر از شادی و سلامتی  برای همه شما باشد 

ره نوشت 3:اینم چند عکس زیبا از بهار شاید با دیدن اینها حال وهوای دلمون عوض بشه

آدم خوارها

پنج آدمخوار در یک شرکت استخدام شدندهنگام مراسم خوشامدگویی رئیس شرکت گفت: “شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و میتوانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید.  

بنابراین فکر کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید

آدمخوارها قول دادند که با کارکنان شرکت کاری نداشته باشند.

چهار هفته بعد رئیس شرکت به آنها سر زد و گفت: “می دانم که شما خیلی  سخت کار میکنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافتچی های ما ناپدید شده است. کسی از شما میداند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟

آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند..

بعد از اینکه رئیس شرکت رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه  پرسید:

 کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده ؟

یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا آورد. رهبر آدمخوارها گفت:

ای احمق! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد! از این به بعد لطفاً افرادی را که کار میکنند نخورید

پیرزن وقصاب

توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .

یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .

آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش ،همینجور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟  

پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه .

قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟ 

پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه! قصاب اشغال گوشت‌های اون جوون رو می‌کند می‌ذاشت برای پیره زن .

 اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد گفت: اینارو واسه سگت می‌خوای مادر؟ 

پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟ جوون گفت اّره سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز می‌خوره  سگ شما چجوری اینا رو می‌خوره؟ 

پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه شیکم گشنه سَنگم مُخُوره .  

جوون گفت نژادش چیه مادر؟ 

 پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه اینا رو برا بچه‌هام می‌خام اّبگوشت بار بیذارم!  

جوونه رنگش عوض شد یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن  

پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگرفته بُودی؟  

جوون گفت: چرا پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُوریم نِنه . 

بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت  

ره نوشت ۱:یادمون باشه این دم عیدی وقتی برای خرید میریم حواسمون به آن کسی که بغل دستمون ایستاده باشه شاید اونم در حسرت خرید همون چیزی است که ما داریم میخریم . 

ره نوشت ۲:الان از مدرسه خالی از سکنه  اومدم دیدی تو را خداما معلم ها طبق قانون مجبوریم تا روز ۵شنبه بریم وبشینیم به در ودیوار های خالی زل بزنیم زور نیست

شنل قرمزی ومادرش

 

یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت : عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلش را جواب نمیده . هرچی SMS هم براش میزنم باز جواب نمیده . onlineهم نشده چند روزه . نگرانشم . چندتا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره

شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بریم دیزین اسکی. 

مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه .شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم  

مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان برای خواستگاری برای پسرشون

شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیادیا رابین هود یا هیچ کس

شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه 

بین   راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه . شنل قرمزی‌: حنا کجا میری ؟؟؟ 

حنا :وقت  آرایشگاه  دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن

شنل قرمزی: حالا تنها میپری دیگه !!حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی . شنل قرمزی: حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟ 

حنا : آره با لوک خوشانس میان 

شنل قرمزی به راهش ادامه میده پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره  

ماشین ها جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن . میره جلو سوارش میکنه  .  

شنل قرمزی : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!! نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه. هر چی میکشم از دست مادرمه    

شنل قرمزی: اون که هاج زنبور عسل بود

نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا مون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش . این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون . زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند .          

نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک می کنن   

دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه 

شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟
نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد . بچه مایه دار شدی . بقیه همه بد بخت شدن بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه  

شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمون ها 

دیگه با حنا و نل و یوگی و خانواده دکتر ارنست حال نمی کن 

ره نوشت: متاسفانه این واقعیت جامعه ماهست نظر شما چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

استقامت

 

قدرت شکست ناپذیر اراده را در تمامی مشکلات زندگی به کار گیرید 

(الف وب ) با همدیگر میجنگیدند .پس از مدتی طولانی ،الف با خود گفت :

"دیگر نمیتوانم بیش از این ادامه دهم ".

اما ب فکر کرد "فقط یک ضربه دیگر "و همین کار را انجام داد و الف را شکست داد .

شما نیز اینگونه هستید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آخرین ضربه را شما وارد می کنید؟؟؟؟؟؟؟؟  

ره نوشت1 : فردا روز جهانی زن است تبریک به تمام زنان دنیا وایران .

ره نوشت۲:تمام زنان ایران دست در دست هم برای آزادی ایران تلاش کنیم

آخرین دقیقه عمر

 

 

اگر قرار بود چند لحظه بعد بمیریدوتنها به اندازه ی یک مکالمه تلفنی 

 از عمرتان باقی بود  

به چه کسی تلفن میکردید؟وچه میگفتید ؟ 

چرا همین الان اینکار را نمیکنید ؟

تقلب

 

چند سال پیش توی یکی از دبیرستانها یک کلاس سوم تجربی داشتم که به شیطونی وتقلب معروف بود .

امتحانات ترم دوم بود که من برای درس هندسه شون مراقبشون بودم .

آن روز هم خیلی حواسم بود که  تقلبی نکنند یا برگه ای جا به جا نکنن.

آن قدرنگاشون کرده بودم سرم درد گرفته بود سر پاموندن که بماند .

خلاصه در ایکی ثانیه که  داشتم به یکی از بچه ها برگه چک نویس میدادم یکی از دخترها یه برگه نمیدونم کجا قایمش کرده بود(چون قبل از ورود به سالن وارسی میشن) در آورد وبه خیال اینکه من نمی بینمش شروع کرد به نوشتن.

 هیچی نگفتم خیلی آروم رفتم کنارش ایستادم وبرگه را از زیر دستش کشیدم وبرگه امتحانش را هم برداشتم

برگه اش راکه گرفتم جا خورد شروع کرد به التماس چون میدونست اگر برگه تقلبش بره دفتراز

بقیه امتحان ها محروم میشه بیچاره سر جلسه خیلی التماس کرد که ببخشمش وقول داد  دیگه تقلب نکنه.

منم که میدونستم کلاس سوم امتحانشون نهاییه دلم براش سوخت وبرگه اش را بهش پس دادم وگفتم که به دفتر نمیگم تقلب کردی اما اگر یک بار دیگه ببینمت دیگه نمیتونم چشم پوشی کنم .

البته دو نفر دیگه هم برگه چک نویس جا به جا کردن اما دیدمشون ونذاشتم .

خلاصه آن روز پوستم کنده شد وچشمام آلبالو گیلاس میچیدن

حالاهر وقت یادم میاد از اینکه ان دانش آموزبه خاطر یک اشتباهی که کرد از امتحان ها محروم نشد خوشحال میشم .

ره نوشت : نمیدونم کار درستی بود یا نه اما من پیش وجدانم راضی هستم 

اگر پسرها نبودن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اگر پسرها نبودن کی مامان ها را دق مرگ میکرد ؟؟؟

اگر پسرها نبودن کی خونه را می کرد باغ وحش ؟؟؟

اگر پسرها نبودن توی دانشگاه استاد کی را ضایع میکرد ؟؟؟

اگر پسرها نبودن دخترها به چی میخندیدن ؟؟؟

اگر پسرها نبودن دخترها کی رو سر کار می ذاشتن ؟؟؟

اگر پسرها نبودن دخترها کی را تیغ میزدن ؟؟؟

اگر پسرها نبودن کی تو کلاس میرفت گچ میاورد؟؟؟

اگر پسرها نبودن کی آشغالها را میذاشت دم در ؟؟؟

اگر پسرها نبودن دخترها چطور میتونستن برن تو هپروت ؟؟؟

نتیجه: اگر پسرها نبودن ....(حدس بزنید چی میشد)

ره نوشت : البته من خدا را به خاطر داشتن دوتا پسر شیطون و سالم وزیبا شکر میکنم