رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رها شدن

حس رها شدن و سبک بودن چه حس خوبیه .من الان اینطوریم وخوشحالم که دیگه درس نمیخونم تا همش دغدغه امتحان داشته باشم .بلاخره سرم خلوت شدم وقت کردم نظراتم را جواب بدم .از دست برگه ها ولیست ها هم راحت شدم

خدا را شکر که از مراقبت امتحان هایی که برام گذاشته بودم حذف شدم همین امروز بهم گفتن ومنم کلی خوشحال شدم وگرنه مجبور بودم تاآخر خردادکله سحر بلند بشم  وبچه ها را خواب بذارم برم مدرسه ودلشوره تنها بودن بچه هام را داشته باشم .حالا فقط سه تا مراقبت دارم وخلاص.هر چند امروز  هنرستان از من خواست که مراقب امتحان های نهایی بشم ولی من قبول نکردم .

دیگه میتونم تو نت معلق بزنم و بیخیال گشت وگذار کنم .و با دفتر شعرم کلی حال کنم .

تقریبا هر روز دو تا شعر مینویسم البته اگر این وروجک هام بذارن

باید یک مسافرتی هم برای خودمون دست وپا کنم کجا نمیدونم

 

 

دنیای زیبا

 

ستوده نوشت :دیروز عقد خواهر زاده ام بود  حالا خواهرم دو تا عروس خوب داره .میگن دعای هنگام  خطبه مستجابه منم برای شما والبته خودم دعا کردم برای شما که بخت های خوبی نصیبتون بشه وبرای خودم که دو تا عروس خوب گیرم بیاد

نمیدونید وقتی پسر بزرگم (7 سال ونیمش هست)را کنار سفره عقددیدم که جلوی عاقد نشسته چه کیفی کردم دعا کردم روزی اونم کنار همین سفره ببینم


 

پاورقی نامه :اینم دو تا شعر من تقدیم به جان جانانم In Love


سـاقی بده شـــرابی از جام می شبانه


تا مست عشق گردم پر شور وعاشقانه


جز روی دلنشـینت چشـــمان من ندیده


از شـــوق اشــتیاقت دل میــکشد زبـانه


دغدغه های زندگی جانانم را خسته کرده منم این شعر را برای خستگی هایش سرودم وتقدیمش میکنم


ســـر را بنه به دامن تا خســتگی گذاری


شـــانه کنم غمت را از غصه ای که داری


بر قامت چو سروت میپوشمت لباســی


با بوســـه های نابی از آن لــب بهــــاری          (منظور لب خودم)