رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

کودک سرکش درونم

روح سرکش ونا آرامم آرام نمیگیرد .هنوز هم از عقلم سرپیچی میکند .

به هر سازی که زد رقصیدم از همه دل بریدم و گوشه عزلت گزیدم

خانه  مجازیم را ویران کرده وبه تنهایی پناه اوردم و...اما باز هم سرکشی میکند وبیشتر میخواهد .

همیشه همینجور بوده نمیدانم چرا با وجود اینهمه سختی ها وخاطرات تلخی که از اوایل ازدواجم تا کنون پشت سر گذاشته هنوز هم درس عبرت نگرفته و مانند کودکی باز هم پای بر زمین میکوبد ولجبازی میکند.مانند کنجشکی که برای فرار از قفس خود را به دیوارهای آهنی قفس میزند

شاید رنج زندگی خسته اش کرده این کودک سرکش درونم را .هر شب که سر بر بالش میگذاردخاطرات قدیمی به او هجوم میاورند و یادشان خسته اش میکند و آن وقت است که بالشتش خیس میشود از اشک های بیصدایش و بعد به یاد میآورد که این زندگی سراسر از عشق را به آسانی به دست نیاورده  که بیهوده از دست بدهد بعد به یاد این شعر میافتد که نابرده رنج کنج میسر نمیشود و میفهمد که این گنج عشق نتیجه رنج های زندگیش است

بعد یادش میافتد که...

اینجا ایران است

اینجـــــا مــادران نوزدانشــان را از ترس آبـــــــــــــــرو درون ســطـــل زبــالــه مـــی انــدازنــــد...
اینجـــا ایــــــــران است.. چترت را ببندسری به کلبه بارانی ام بزن کمی زیر باران دیدگانم خیس شوو اگر
حالی برای همنوایی بودکمی با من همنوا شو...

آری اینجا ایران است وباید خیلی چیزها را ببیند وتحمل کند

پس باید یاد بگیرد مانند همیشه راهی برای خروج از این بن بست پیدا کند او موفق میشود چون او ستوده است

 

نجوای ستوده: اینها نجواهای شبانه من هستند با ستوده پس لطفا گوش هایتان را بگیرید وچشم هایتان را ببندید اگر خسته شده اید از این یاوه گویی هایم .

 

قدم اول برای رام کردن کودک سرکش درونم باز کردن نظراتم است باید یاد بگیرد از فرمانم سرپیچی نکند وگرنه تنبیه میشود