رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

نگاه زیبایت

   

ماه تابانم!

امروز را به چشمهایت می پردازم

یادت هست آن شبی که چون درویشی رهگذر

خسته و شکسته

و البته تشنه

با کوله باری از تنهایی

کنار چشمه ی چشمانت زانو زدم؟

و چقدر زلال بودند چشمهایت

ورای زلال میشی رنگشان

سنگریزه ها برقص آمده بودند

چه عبادتی بود  آن مناجات  شبانگاهی

هیچ شبی ماه را آنقدر کم فروغ ندیده بودم

مغناطیس نگاهت سلولهایم را به کام خود می بلعید

نگاهم به در رنگ پریده تان چسبیده بود و کنده نمی شد

آنها را چون کودکی لجوج

شیون کنان کشان کشان با خود بردم

اما دلم روی آن درخت توت در خانه تان

نشست و هرگز با من بازنگشت

ره نوشت :دیروز تولد آقا مقداد عزیز نویسنده وب ترنج بود همین جا به این دوست عزیز تبریک میگم وبرایش سلامتی وطول عمر را آرزو میکنم .

و روز عشاق را بهمه عاشقان دنیا از جمله عشق خودم تبریک میگم .

چرا حسود هرگز نیاسود؟


همیشه این سوال ذهنم را مشغول کرده که :

چرا انسان ها حسود هستن

مگر نه شیطان به خاطر حسد و کبر و غرورش از بهشت رانده شد پس این صفات شیطانی در وجود انسان چه میکند .

 وچرا زنان در این میان بیشتر از همه حسد دارند ؟؟؟؟؟؟؟؟

هنوز پاسخی برای آن پیدا نکرده ام .

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ره نوشت : امروز مجبور شدم بچه ها را ببرم یه همایشی نزدیک مدرسه البته با اختلاف 5کوچه. 

نتیجه این پیاده روی اجباری با کفشهای پاشنه بلند، کنده شدن پاشنه کفش و پادرد بود

با ما هم بلوتوث بازی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  

 

 

قشنگن نه !عکس ها را میگم فکر میکنید اینها از طرف کی هستند ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

دیروز آخرای زنگ که دانش آموزان داشتن استراحت میکردن ومنم داشتم با یکی از دوستانم  با گوشی چت میکردم وبلوتوث گوشیم هم روشن بود دیدم یهو عکسی فرستاده شد حرفی نزدم ودریافتش کردم .

بعد از چند دقیقه دومی وسومی وچهارمی فرستاده شد .

سرم را بلند کردم با اخم  گفتم  بلو توث نفرست وگرنه به خاطر آوردن موبایل سر وکارت با مدیره .

به هر حال دیگه فرصت نکرد بفرسته چون زنگ تفریح شد .

می بینید چه دانش آموزان با حالی دارم . 

ره نوشت : زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس، چه لطیف است حس آغازی دوباره

و چه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن، شیرین است امروز روز میلاد تو، روزی که تو آغاز شدی

دلبندم ،نور دیده ام تولدت مبارک

بیداری زاهد

زاهدی گوید: چهار نفر مرا سخت تکان داد  ند

اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود  

دوم :مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟ 

سوم:کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن. 

 گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست، تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

پ-ن: رحلت پیامبر را به همه دوستان تسلیت میگم .

تقدیم به تنها بهانه زندگیم

 عشق من

پیش از آنکه تو را ببینم و با تو همسفر جاده های زندگی شوم ، پیش از آنکه تو بیایی معنای واقعی عشق را نمیدانستم و عشق برای بی معنا بود

پیش از آنکه تو بیایی آرزوی تو را داشتم ،

تو آمدی و هوای قلبم را بهاری کردی ،

تو آمدی ، با عشق آمدی ، هدیه کردی به من محبتهایت را و قلبم را عاشق قلب مهربانت کردی.

هر چه بخواهم از خوبیهای تو بگویم نمیتوانم ،

چه صفایی دارد این زندگی با تو ، چه لذتی دارد لحظه های عاشقی در کنار تو.

حالا که معنای دوست داشتن را به من یاد دادی حالا که زندگی تنها با تو شیرین است ، ای بهترینم حالا که تو را دارم دلم بیشتر از همیشه شاد است

خیلی خوشبختم از اینکه تو را دارم ، هیچوقت تنهایت نمیگذارم ، با تو میمانم تا لحظه ای که در این دنیا مهمانم

عشق را با تو شناختم ، عشق را تنها با تو میخواهم ، عشق را بدون تو بی معنا میدانم.

دوستت  دارم مهربانم بامن بمان  

پ ـن: امروز مدیر برگه کمک به مدرسه بهم داد که بدم به بچه ها منم مجبور شدم بهشون رشوه بدم تا این برگه ها را بگیرن . ببینید ما چه دردسریها با همه داریم

پ-ن: امروز تو وب ابدزدک تولده. بدو برین کیک بخورین آقا آرمان تولدت مبارک انشالله همیشه شاد وسلامت باشه و در کنار عشقت خوشبخت بشی

تفاوت آدمی با مترسک

عروسک مترسک زشتیست که از مزرعه مراقبت میکند

و آدمی مترسک زیباییست که جهان را میترساند .

پ-ن1: امروز روز حالگیری من از بچه های هنرستان بود وتهدید شدنم به پنچر شدن ماشین .

پ-ن2: این پی نوشت یک اخطار است حرکت هر جنبنده ای در فاصله کمتر از یک متری ماشینم یک تهدید محسوب شده و مساوی با مردودی است

پ-ن3: رشته تدریس من جزء اسرار است لطفا کنجکاوی نکنید (آقا مقدادحدس شما و دیگران اشتباه بود )

یک راهی بهم پیشنهاد کنید؟

بلاخره امتحان های دانش آموزان تمام شد وما دوباره تشریف بردیم مدرسه .

وای دوباره باید قیافه آن تنبل ها را ببینم

دیگه موندم تو کار خودم که چطوری میتونم تو این ترم جدید این خانم ها را بالا بکشم.

همیشه به خودم میگفتم چرا معلم ها تصویر بدی از  بچه های هنرستان های کار ودانش دارن اما الان خودم هم به این نتیجه رسیدم که درست بوده.

دلیلش هم این که من یک نمونه سوال به هر دو مدرسه (دبیرستان و هنرستان )دادم ونتیجه این شد:

کلاس های سوم ریاضی وتجربی دبیرستان  همه با نمرات بالا قبول شدن . 

اما این خانم ها ی کار ودانش به زور انفاق تونستن نمره قبولی بگیرن

اولش تصمیم گرفته بودم تو این ترم جدید دیگه نمونه سوال با هاشون کار نکنم و بذارم  اذیت بشن تا یاد بگیرن درس بخونن ومجبورشون کنم  بیان والتماس کنن که بهشون سوال بدم .

اما دیدم این جوری که دیگه باید فاتحه درسم را بخونم وهمشون را دوباره تو شهریور ببینمشون. 

الا موندم که با این تنبل خانم های سر به هوا که عشقشون اینه که ذاغ سیاه پسر ها را دم مدرسه چوب بزنن وفقط سر کلاس بیخیال بشیننو تو هپروت سیر کنن چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

اما یک چیز را میدونم که این ترم باید یک طوری حالشون را بگیرم که وقتی با من کلاس دارن شبش از ترس درس نخوندن خوابشون نبره 

هرچند تو اینم شک دارم که این دختر های سرخوش حواسشون بیاد سر جاش

خدایا نجاتم بده از دست این تنبل خانم ها !  

به نظر شما راه حل این مسئله چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟