رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

عید آمد وعید آمد

بهاران دیگری از راه رسید این بار میخواهم هفت سین نوروز را با یاد شما بچینم

سبزه را با یاد روی سبزه تان، سمنو به یاد شیرینی لبخندتان، سایه دانه به رنگ چشم هایتان، سرکه با یاد ترشی مهربانیتان، سیب با یاد تردیِ گونه هایتان، سکه با یاد درخشش قلبتان و سیر با یاد تندی کلامتان با تمام خاطرات خوب وبدی که در این دنیای مجازی داشتم همه شما را دوستتان دارم و برایتان آرزوی سالی خوش همراه با شادی وسلامتی دارم .


  نوروز مبارک باد

ستوده نوشت:شعر پایین هدیه همسرم هست به ستوده به مناسبت بهاری دیگر .جان جانانم با تو هر فصلی برای من بهار است به خاطر همه چیز از تو  تشکر میکنم وبرای سلامتی وتندرستیت دعا میکنم همسر عزیزم عیدبر تو مبارک باد


از عشـــــــق تو هــر روز بهــار اســت برایـــم

هر ســــو نگرم غنــچه به بـار اســـت برایـــم

برسفره هفت سین دلم جای کسی نیست

تا سوسن ِ چشـــــم تو هـزار اســـت برایـم

چشــــمان مرا میل تماشای گلــــی نیسـت

بســتان ِ نظر ، چشــــــم نگـار است برایــم


هــــرچند زمین از گــــل و الوان شده لبـــــریز

با این همه گــــــل ، باز ندار اسـت  برایــــــم


دارایــــی من سوسن چشــــمان تـــو باشد

بی چشـــــــم تو دنیا، به چکار است برایــم


گوینــد به یک گـــــل نشود هیچ بهـــــــــاران

امـا به تـــــــو هــــر روز بهــــار است برایـــــم

 

درد بی درمان ما

باد شدیدی در حال وزیدن است گویی میخواهد همه چیز را با خود ببرد .

ای کاش این باد میتوانست اینهمه بدی ودو رویی وزشتی را از سرزمینم واز وجود مردمانم پاک کند احساس میکنم که غمی به بلندای یک کوه بر سرم آوار شده. غمی پنهان دلم را گرفته وانگیزه زندگی وشادی را از ستوده برده .

شادی از من رخت بر بسته وبیمارم کرده شاید هم این بیمارست که دلم را پر از غصه کرده نمیدانم به هر حال هر چه هست من ناخوشم ،غمگینم

 اندوهم  از دیدن رنج کودکان گرسنه وفقیر وفکر کردن به انهاست .

وقتی که به فرزندانم نگاه میکنم وچهره معصومانه آنها را میبینم و به مادری که در این گرانی های کمرشکن نمیتواند برای کودکانش لباس عید بخرد فکر میکنم  اشک چشمانم راپر میکند .

نمیدانم چه کنم راهی به جایی ندارم جز اینکه در حد توانم کمک کنم وبرای رهایی مردمم از این همه ظلم وبیداد وفشار دعا کنم .

ولی دعا هم چاره این درد نیست فقط آن چیزی که درد ما را درمان میکند فریاد بی امان ما از این بیداد زمانه ودست های یاری ماست که میتواند چاره ای باشد براین درد بی درمان .


ستوده نوشت : خدا را شکر بلاخره امروز رسما مدارس را بچه ها تعطیل کردن ومنم خلاص شدم چند روزه اصلا حوصله مدرسه وکلاس را ندارم

دلم میخواد بخوابم یک خواب طولانی وبا آرامش خوابی که در ان هیچ گونه تشویش ونگرانی ودلواپسی نباشه حالا میفهمم وقتی خواهر میگفت دلم میخواد راحت بخوابم چی میگفت او الان برای همیشه با آرامش خوابیده منم یک خواب راحت میخوام


دل نوشت :بیایید تا جایی که در توان داریم برای خوشحالی کودکان این سرزمین بکوشیم

اعتماد

هیچ وقت دوست نداشتم از کسانی که بهم اعتماد میکنند سوء استفاده کنم .اصلا همچین اخلاقی ندارم .

اونهایی که در دنیای واقعی من را میشناسند ومی بینند شاهدان من هستند بر این ادعام .

من یک معلمم اولین شرط معلمی رازداریست و، وفاداری به عهدیست که با دیگران میبندی .

من همیشه به این دو اعتقاد داشته ام ودارم و همین رازمحبوبیتم در بین دوستان ودانش آموزانم هست  .

من خود زخم خورده اعتمادبه دوستی هستم حال چطور میتونم به اعتماد دوستانم خیانت کنم

این از شان ستوده به دور است وهیچ وقت در مرام او نیست .

مطمئن باشید اگر روزی کسی از دستم ناراحته به خاطر اینه که ستوده را نشناخته شاید دوستان فکر میکنند با یک معلم پیر وامل واز کار افتاده که اصلا نمیتونه دوستان جوان را درک کنه روبرو هستند .

اگر درباره ستوده اینجور فکر میکنند هرگز به ستوده اعتماد نکنند وچیزی نگویند

منظور من از این گفته ها شخص خاصی نیست این را برای همه دوستان عزیزم گفتم تا مرا بهتر بشناسند


چرت وپرت های ذهنی

هر شب این موقع من خواب صد تا پادشاه را میدیدم ولی نمیدونم چرا امشب خوابم نمیبره .

خودم میدونم چی شده یک چیزی گیر کرده تو دلم نه پایین میره ونه بالا میاد .

همینم اعصابم را بهم ریخته واخلاقم را عین .....

اصلا میدونی چیه من زود جوش میارم وقتی یک چیزی عصبانیم میکنه دیگه کسی نباید بهم نزدیک بشه وگرنه از اون ترکش های خطرناک عصبانیتم بهش میخوره وناکارش میکنه 

درد بیدرمان من را کی درمان میکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ .

هیچ چیز مثل خواب خواهر عزیزم نمیتونه خوشحالم کنه .

هر شب براش لالایی (فاتحه) میخونم شاید دلش به رحم بیاد به خواب منم بیاد .

دلم خیلی براش تنگ شده گاهی اوقات خودم را میذارم جای مادرم وفکر میکنم اگر خدایی نکرده (زبونم لال )بلایی سر یکی از بچه هام میومد چیکار میکردم .فکر نکنم بتونم تحمل کنم و میمیرم .

راست میگن عجب صبری دارند این مادران داغدار  .


اینها چرت وپرت های ذهنی ستوده است که به خاطر بداخلاقیش مینویسه .

خدا  استعداد شعر گفتن و حس ادبی هم تو وجودمون نذاشته تا حداقل با گفتن چند تا کلمه آروم بشیم .

خب منم مجبورم بیام اینجوری بنویسم

تازه فردا هم امتحان ضمن خدمت با 40 ساعت ناقابل دارم اما کی حوصله خوندن داره .

پس تقلبی را برای چی گذاشتن برای همچین موقع هایی البته تقلب کار بدی هست من دوست ندارم کار بد کنم

عشق های از دست رفته

 حکایت عجیبی ست این عشق چرا که بعد از شکستن وفروریختن وبیوفاییش بازهم دست از سر زنان بر نمیدارد .

این روایت عاشقانه دوستانیست که بارها در وبلاگ هایشان میخوانم

حکایت عشق شکست خورده ای که هنوز هم در فراقش مرثیه سرایی میکنند وگله از یار رفته

چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شاید این نشان از وفاداری زنانی میدهد که عمیقا عشق را درک کرده وبا تمام وجودشان دل به ان سپرده اند ولی ای کاش این چنین مردانی که دل زنانی اینگونه عاشق را شکسته اند هم این را میفهمیدند .

 این نظر من است که هرگز نباید به عشقی که تو را رها کرده پایبند بود حتی در خیال .

بگذار فراموش شود تا بچشد طعم تلخ بیوفایی را .

دوست دارم به دوستانم که اینچنین از غم عشق میگویند بگویم که عشق های از دست رفته مثل لباس مندرس وخشنی ست  ،که باید دور ریخته شود وبه جایش لباسی نو از جنس حریر پوشید

هر کدام از ما غیر از ان کسی که روزی عاشقش بودیم کسانی دیگر وچیزهای دیگری برای شادی وعشق ورزیدن داریم .

زندگی فرصت کوتاهی ست تا چشم بر هم بگذارید عمر گذشته در فراق آن عشقی که معلوم نیست هرگز برگردد .دلهای خسته وخاطرات بو گرفته را رها کنید، شاد باشید واز زندگی لذت ببرید 

اینها حرف های ستوده است وهمینطور حرف های زن درمانگری که روزی با او برخورد کردم .

سوال این است ؟؟؟؟؟

آیا مردان نیز مانند این زنان عاشق وفادار عشق از دست رفتشان هستند .

هرگز چنین نمیکنند همانطور که تاریخ این را ثابت کرده .

از کسی که لایق عشقتان نیست دست بکشید وفراموشش کنید وپاره کنید کلاف دلتنگی هایتان را  

ستوده نوشت :امروز با خواندن مطلبی از دوستی فهمیدم که باید بگویم انچه را که باید گفته شود

خیلی دوست دارم شادی دوستانم را ببینم .

میدونم که خیلی سخته برای یک زن تنهایی ولی باید به دنبال راهی برای گریز از این غم وتنهایی بود کلاف سرنوشت هر کس با دستان خودش بافته میشود باید دید چگونه بافند ه ای هستیم شاد یا غمگین .این است مفهوم همان قضا وقدر

نصیحت نمیکنم فقط نظرم وعقیده ام را گفتم .برای شادی و خوشبختی همه دوستانم دعا میکنم