رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!


همیشه وبلاگ مهربانوت را میخونم اما امروز با خوندن پست جدیدش حس خاصی بهم دست داد از اینکه تصمیم گرفته معلم بشه وبا شور وشوق از مدرسه وبچه ها میگه خوشم اومد با حس خودم که مقایسه اش میکنم میبینم من چقدر خسته ام .

وقتی اول مهر میشه اضطراب مدرسه منو میگیره انگار دانش آموز کلاس اولی هستم که تازه میخوام برم مدرسه اونم بعد از 19 سال تدریس این حس مسخره ست .امسال پسر بزرگم میره چهارم وکوچیکتره میره پیش دبستانی شاید دغدغه مدرسه بچه ها مضطربم میکنه

امسال کلاس های اول وسوم وچهارم دبیرستان را بهم دادن . سر همین با همکارم بحثم شد اون جلوی همه در میاد میگه تو خیلی زرنگی همیشه کلاس های تجربی را تو برمیداری وانسانی ها را میدی به من .آخه کسی نیست بهش بگه مگر من برنامه مدرسه را مینویسم .


من همیشه اینجام وتو وبلاگ دوستان ولی نمیتونم بنویسم نمیدونم چرا ؟