رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

برگشتن

سلام من اومدم با کلی انرژی از سفر وکلی عکس که نتونستم از دوربینم به کامپیوتر منتقل کنم تا براتون بذارم وکلی شادی .

جای همه شما خالی به جای همه شما هوا وگرما وخنده وشیطونی خوردم .

رفتیم سرچشمه یا همون دریاچه زاینده رود .غار یخی وچند جای دیگه .

هر جا رودخانه ای بود ما چهار نفر مثل مرغابی وسطش بودیم .

در آخر سفر هم به دیدار مامان حاجی جان رفتیم وکلی سوغات هم گیرمون اومد .

بعد برای تکمیل سفرمون از همسری خواستم که بریم تو رودخانه  شهر مادریم شنا کنم جالبه  هنوز پا تو آب نذاشته بودم که دیدم یکی میگه خانم سلام نگاه کردم دیدم یکی از دانش آموزانم .

بهم میگه خانم میخوای بری شنا کنی؟ گفتم نه پ اومدم اینجا آب را نگاه کنم .

بعد هم در کمال پرویی رفتم تو آب وکلی برای خودم شنا کردم وایشون هم تماشا چی بودن .

فکر کنم همه کلاسشون خبردار شدن ولی بیخیال .

حالا هم شدم دختر آفریقایی با اون قیافه آفتاب خورده که البته بهتر شده و پسرهای آبله پشه ای (یک بیماری جدید پشه ای است که از نیش پشه به وجود میاد ) و هر سال پسرهای من تو سفر میگیرند وتا مدتی گرفتارش هستن


حاشیه های سفر:یکی از جاهای وحشتناک سفرم گم شدن پسرم توی پارک بود اونم در حالی که باباش رفته بود نماز بخونه ومنم در یک ثانیه که از این شیطون غافل شدم از دستم فرار کرد .

بعد مثل دیوانه ها توی پارک داد میزدم وصداش میکردم تا اینکه اون را کنار شمشادها در حال گریه پیدا کردم .

نمیدونید چه حالی داشتم قلبم از حرکت ایستاده بود واز وحشت نمیتونستم حرف بزنم .

چون نمیتونستم تصور کنم اگر پیدا نمیشد در اون شهر غریب چیکار میکردم .

بعد از پیدا شدنش باباش اومده میگه چیزی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چی بهش بگم چون خیلی روی این پسرهاش حساس هست .

خدا را شکر که به خیر گذشت