رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

عید غدیر مبارک

گر چه در چشم غدیران دست اکبر مصطفاست

بعد دست  مصطفی ،دست علی مرتضی ست

گر چه خیـل ابلهان را بغض این دستــــان کـشد

عاقلان دانند این را ،دست هر دو از خــــداسـت

این شعر سروده همسرم است  که امروز سرکلاسم دریافت کردم منم تقدیمش میکنم به دوستانم به مناسبت عید غدیر

عید غدیر برشما مبارک

ستوده نوشت :آموزش وپرورش که جز دردسر چیزی برای ما نداره الانم همه ما که رتبه خبره وعالی هستیم درگیر نوشتن مقالاتی هستم تا تحویل اداره بدیم تا رتبه های ما سر جاش باقی بمونه(میتونم تقلبی کنم ولی دوست ندارم این کار را بکنم) اگر نمیام وبتون ببخشید

از دماغ فیل افتاده

تا به حال آدم های افاده ای ،از دماغ فیل افتاده ومتکبر دیده اید

آدم هاییکه هیچ امتیاز برتری بیشتر از تو ندارند وحتی شاید پایین تراز توهستند

آدم هاییکه نه ظاهرشان(با دماغ عمل کرده)زیباترازتوهست ونه خانه وزندگیشان بیشتر از تو،ولی ادعایشان اندازه خداست .

اینها آدم هایی هستند با درک پایین که نمیدانند جواب سلام واجب است وبرای اینکه مجبور به سلام کردن نشوند راهشان را عوض میکنند تا با تو روبرونشوند هر چند به وقت روبرو شدن هم سر را پایین میاندازند تا چشمشان در چشمان زیبایی نیفتد تا نکند اسیر نگاه زیبایی شوند قهقهه

این حکایت آدم های بسیاری است واز جمله این خانم که حتی به دخترانش هم یاد نداده وقتی بزرگتری را میبینند به او سلام کنند یا به سلام بزرگتر از خودشان جواب دهند .

متاسفانه اینها مادران آینده ای هستند که فرزندانی مانند خود تربیت میکنند میدانم که روزی دختران این زن شاگردانم میشوند در آن روز آداب معاشرت را به آنها یاد خواهم داد ماننند کاری که همیشه در کلاس هایم میکنم


ستوده نوشت :نسرین جان چرا وبلاگت را حذف کردی

من خیلی ناراحتم وقتی یکی از دوستانم را اینجوری از دست میدم غمی دلم راپرمیکنه دلم براشون تنگ میشه انگار چیزی گم میشه یعنی هیچ چیزی برای ماندن نبود وهمینطور هیچ کس

روز میلادت ای دختر مهر

امروز روز توست ای دختر پاییزی، ستوده

روزبرخاستن تو از نیستی و درآمدن بر سیرت انسانی  

همراه یک طلوع
در این خجسته یاد
در سالگرد بهاران هستیت
روزی که زندگی بر لبان تو بوسه زد
با صد خلوص

هم آستان دل، خواهم که بمانی
همیشه شاد

روز میلادت مبارک


ستوده نوشت : امروز روز تعطیلی منه برای همینم اومدم تا به ستوده مجازی تبریک بگم این نوشته ها تبریک ستوده است به ستوده مجازی

داداش نوشت :داداش کوچولوی مهربونم برای شفای اون دوست عزیزت دعا میکنم صبور باش وقوی و بر خدا توکل کن هر چه تقدیر باشد همان میشود


ره نوشت:دوستان عزیزم ببخشید کیکی که سفارش دادم امروزبه دستم رسید برای همینم دیر شد براتون بذارم حالا بفرمایید میل کنید نوش جانقهقهه

کلاس جالب من

امتحان دیروزی  خیلی جالب بود مینا که به خاطر چشمان کم سویش و استرس بالا نمیخواست امتحان بده و میگفت که از او شفاهی بپرسم ولی من این کار را نکردم

غزاله هم که نمیتونست بنویسه ومجبور شدیم برگه امتحانی را مثل بقیه درس های دیگه بدیم ببره خونه تا با کمک مامانش امتحان بده  ناراحت شدم وقتی که بچه های دیگه امتحان میدادن واو نشسته بود ونگاه میکرد بعد با همون لکنت زبانش وبا حالت گریه گفت که دوست داره مثل بقیه بنویسه 

او برای همیشه حسرت یک  بار نوشتن را باید بر دل بکشه ان وقت مریم با اون هیکل گنده اش و وزن نزدیک 90 کیلوش که وقتی میاد میایسته پیشم انگار فیلی هست که کنار مورچه ای ایستاده کارش فقط خندیدن وتنبلی کردنه مثل دیروز که آن قدر رو صندلیش وول خورد که از روش افتاد وکلی بهش خندیدن قهقهه

مونا هم که به خاطر لرزشی که داره به زور تونست قلم را تو دستش بگیره ویک چیزهایی بنویسه برای همین بچه ها بهش میگن ویبره البته بچه ها اجازه مسخره کردن ندارن ولی  یواشکی از این حرف ها میزنند .

هر سه به خاطر ای کی یوی نزدیک 100 توی مدارس استثنایی راه ندارن

این کلاسم با اون بچه های جالبش شده یک کلاس استثناییکلافه

این سه نفر باید رابط داشته باشن که بیاد سر کلاس بشینه وبه هر سه نفرشون کمک کنه برای غزاله ترجمه کنه برای مینا ببینه وبرای مونا بنویسه اما فعلا خبری ازش نیست

با تمام اینها من کلاسم را دوست دارم با اونها شادم وپرازخنده.

خیلی وقت ها به این سه نفر کمک میکنم ونمیدونید چه حس خوبی دارم وقتی رضایت را در چشمانشان میبینم

معلمی فرصت خوبیست برای من که ساخته بشم  به دیگران کمک کنم و خدا را به خاطر داده هایش شکر ونداده هایش شکر کنم که آنچه داده رحمتش هست وآنچه نداده حکمتش



ستوده نوشت : الان چند روزه این وایمکس ما مدام قطعی داره نمیدونم چه مرگش شده  همین باعث شده که حضور کمرنگ من کمرنگ تر بشه فکر کنم یه روز کلا پاک بشم

خاص نوشت:من حالم خوبه وهیچ مشکلی تو خونه ندارم وپر هستم از خنده ، مطمئن باش دوست عزیزم

 

 

سکوت تلخ روزگار

سکوتی تلخ همه جا را فرا گرفته

به قول دکتر شریعتی سکوت میکنم سکوتم حجمی بزرگ از فریاد است که بستری برای حضور نیافته

هر چند سکوت من از مشغله های زندگی وروز مردگی هایست که در آن غرق شده ام .

به هر سو که مینگرم با چهره درد کشیده  انسان هایی روبرو میشوم که در زیر بار رنج روزگار خم شده اند

به مینا که در اوج جوانی در حال نابینا شدن است ، به غزاله ی زیبا ومادر رنج کشیده اش که به خاطر بیماری نادر دخترش هر روز باید ساعت ها در مدرسه به انتظار دخترش بماند تا بتواند مترجم حرف های دخترکی باشد که دیگر نه توان راه رفتن دارد ونه حرف زدن و هر روز بدتر از دیروز به سوی مرگ گام بر میدارد .

گویی در قطاری سوار شده ایم که هیچ ایستگاه آرامشی ندارد .دیدن این چیزها خسته وغمگینم کرده .

خسته از دوندگی های بی پایان روزگار ورفتن در سکوتی که شاید آرامشی را به دنبال داشته باشد

جای خلوتی را میخواهم که در آن اندکی به دور از مشغله های بی پایانم در خود غرق شوم وبه آرامش برسم .

و در این خلوتگاهم به خود فکر کنم وبه دیگرانی که روزی از آنها کینه به دل گرفتم ولی اکنون با اراده ای قوی در حال فراموش کردن آن کینه های کهنه هستم به هر حال من هستم همین جا در کنار شما ولی دور از شما .


ستوده نوشت: شرمنده همه دوستان خوبم هستم  اما چه کنم که امسال با این حجم سنگین درس های پیش دانشگاهی وسوم واین درس جدیدی که 11 سال پیش تدریس کرده ام والان دوباره باید تدریس کنم خیلی برنامه کارم سنگین شده طوری که  مثل دانش آموزانم درس میخونم تا از اضطراب رفتن به کلاسی نا آشنا کم کنم هر چند الان بعد از 2بار تدریس کردن دیگه با اعتماد به نفسی بالای هزار سر کلاسم حاضر میشم نیشخند