رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

میدونم که این روزهای سخت هم میگذرند مانند همه روزهای گذشته ولی هر روز که میگذرد چیز جدیدی یاد میگیرم اینکه زیادی به دیگران بها ندهم وعمرم را به صرف خدمت به دیگران نکنم باید به خودم برسم مدت هاست که از خودم غافل شده ام منظورم با آرایش کردن ولباس پوشیدن واین چیزه ها نیست از درونم غافل شد ه ام .

میخوام خیلی کاره ها را که تا الان پشت گوش انداخته ام شروع کنم .من قوی هستم وبااراده خیلی زیاد این را میدونم اگر کاری را بخوام انجام بدم تا به اتمام نرسونم ول کن نیستم .باید سکوت کنم واز ادم هایی که با رفتار واعمال خود ازارم میدهند دوری کنم .اجازه نمیدهم آن سالهای پر از درد دوباره تکرار شوند .سالهایی که با قرص اعصاب وبیماری های جسمی طی شد  همین چند روزه از بس  اعصابم خراب بود دوباره مریض شدم اونم منی که هیچ هوای سرد وگرمی نمیتونست بیمارم کند روح خسته ام بیمارم کرد .

 نصیحت: پیش از انکه درباره شخصیت من قضاوت کنی بایدخودت را جای من بگذاری و از مسیری که من گذشته ام عبور کنی وبا غصه ها .تردید ها ترس ها ودردها وخند هایم زندگی کنی . میخواهم این سه قانون را در خودم تمرین کنم تا شادیم را به دست بیاورم

1خود را با آدم هایی که لایق داشتن هیچ جایگاهی در زندگیم نیستند دچار استرس نکنم

2 هیچ گاه احساساتم را بیش از حد صرف چیزی نکنم چون حتما در این مورد صدمه میبینم

3بیاموزم بدون نگرانی زندگی کنم چون خدا هوایم را در همه حال دارد به او اعتماد میکنم وایمان دارم .





گاهی با دیدن یک شیئ یک گذشته دردناک دوباره مانند مرده ای که سر از گور بیرون آورده زنده میشود وتمام تلاشی را که طی چند سال برای فراموش کردنش کرده ای به باد میدهد ودوباره تو میشوی همان ستوده گذشته که دوست نداری باشی .در این موقع نمیتوانی به کسی چیزی بگویی چون از این میترسی که تو را متهم به ماندن در گذشته ها کنند هر چند که مطمئنی که میکنند ، در اینجاست که باید سکوت اختیار کنی و با کلمات بازی کنی و دردی را که از هر طرف بنویسی باز همان درد است در خود بریزی .هر لحظه این جمله را با خود زمزمه میکنی که توقع بیجا آغاز همه درد هاست و دارم سعی میکنم این دندان درد را بکشم اما نمیدانم تا چه حد موفق میشوم .در سرکلاس وقتی که بیکار میشوم بهدانش آموزانم که نگاه میکنم در دل میگویم آیا کسی هستکه مرا یاری دهد ولی جز صدای خنده دانشآموزانم ‌جوابی نمیشنوم .در این روزهای بهاری که باید پر شوم از خنده و سر زندگی

حال بدی دارم ولی کسی نمیفهمد فقط خودم میدانم وبس