رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

درد بی درمان ما

باد شدیدی در حال وزیدن است گویی میخواهد همه چیز را با خود ببرد .

ای کاش این باد میتوانست اینهمه بدی ودو رویی وزشتی را از سرزمینم واز وجود مردمانم پاک کند احساس میکنم که غمی به بلندای یک کوه بر سرم آوار شده. غمی پنهان دلم را گرفته وانگیزه زندگی وشادی را از ستوده برده .

شادی از من رخت بر بسته وبیمارم کرده شاید هم این بیمارست که دلم را پر از غصه کرده نمیدانم به هر حال هر چه هست من ناخوشم ،غمگینم

 اندوهم  از دیدن رنج کودکان گرسنه وفقیر وفکر کردن به انهاست .

وقتی که به فرزندانم نگاه میکنم وچهره معصومانه آنها را میبینم و به مادری که در این گرانی های کمرشکن نمیتواند برای کودکانش لباس عید بخرد فکر میکنم  اشک چشمانم راپر میکند .

نمیدانم چه کنم راهی به جایی ندارم جز اینکه در حد توانم کمک کنم وبرای رهایی مردمم از این همه ظلم وبیداد وفشار دعا کنم .

ولی دعا هم چاره این درد نیست فقط آن چیزی که درد ما را درمان میکند فریاد بی امان ما از این بیداد زمانه ودست های یاری ماست که میتواند چاره ای باشد براین درد بی درمان .


ستوده نوشت : خدا را شکر بلاخره امروز رسما مدارس را بچه ها تعطیل کردن ومنم خلاص شدم چند روزه اصلا حوصله مدرسه وکلاس را ندارم

دلم میخواد بخوابم یک خواب طولانی وبا آرامش خوابی که در ان هیچ گونه تشویش ونگرانی ودلواپسی نباشه حالا میفهمم وقتی خواهر میگفت دلم میخواد راحت بخوابم چی میگفت او الان برای همیشه با آرامش خوابیده منم یک خواب راحت میخوام


دل نوشت :بیایید تا جایی که در توان داریم برای خوشحالی کودکان این سرزمین بکوشیم