رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

کلاس جالب من

امتحان دیروزی  خیلی جالب بود مینا که به خاطر چشمان کم سویش و استرس بالا نمیخواست امتحان بده و میگفت که از او شفاهی بپرسم ولی من این کار را نکردم

غزاله هم که نمیتونست بنویسه ومجبور شدیم برگه امتحانی را مثل بقیه درس های دیگه بدیم ببره خونه تا با کمک مامانش امتحان بده  ناراحت شدم وقتی که بچه های دیگه امتحان میدادن واو نشسته بود ونگاه میکرد بعد با همون لکنت زبانش وبا حالت گریه گفت که دوست داره مثل بقیه بنویسه 

او برای همیشه حسرت یک  بار نوشتن را باید بر دل بکشه ان وقت مریم با اون هیکل گنده اش و وزن نزدیک 90 کیلوش که وقتی میاد میایسته پیشم انگار فیلی هست که کنار مورچه ای ایستاده کارش فقط خندیدن وتنبلی کردنه مثل دیروز که آن قدر رو صندلیش وول خورد که از روش افتاد وکلی بهش خندیدن قهقهه

مونا هم که به خاطر لرزشی که داره به زور تونست قلم را تو دستش بگیره ویک چیزهایی بنویسه برای همین بچه ها بهش میگن ویبره البته بچه ها اجازه مسخره کردن ندارن ولی  یواشکی از این حرف ها میزنند .

هر سه به خاطر ای کی یوی نزدیک 100 توی مدارس استثنایی راه ندارن

این کلاسم با اون بچه های جالبش شده یک کلاس استثناییکلافه

این سه نفر باید رابط داشته باشن که بیاد سر کلاس بشینه وبه هر سه نفرشون کمک کنه برای غزاله ترجمه کنه برای مینا ببینه وبرای مونا بنویسه اما فعلا خبری ازش نیست

با تمام اینها من کلاسم را دوست دارم با اونها شادم وپرازخنده.

خیلی وقت ها به این سه نفر کمک میکنم ونمیدونید چه حس خوبی دارم وقتی رضایت را در چشمانشان میبینم

معلمی فرصت خوبیست برای من که ساخته بشم  به دیگران کمک کنم و خدا را به خاطر داده هایش شکر ونداده هایش شکر کنم که آنچه داده رحمتش هست وآنچه نداده حکمتش



ستوده نوشت : الان چند روزه این وایمکس ما مدام قطعی داره نمیدونم چه مرگش شده  همین باعث شده که حضور کمرنگ من کمرنگ تر بشه فکر کنم یه روز کلا پاک بشم

خاص نوشت:من حالم خوبه وهیچ مشکلی تو خونه ندارم وپر هستم از خنده ، مطمئن باش دوست عزیزم