رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

سکوت تلخ روزگار

سکوتی تلخ همه جا را فرا گرفته

به قول دکتر شریعتی سکوت میکنم سکوتم حجمی بزرگ از فریاد است که بستری برای حضور نیافته

هر چند سکوت من از مشغله های زندگی وروز مردگی هایست که در آن غرق شده ام .

به هر سو که مینگرم با چهره درد کشیده  انسان هایی روبرو میشوم که در زیر بار رنج روزگار خم شده اند

به مینا که در اوج جوانی در حال نابینا شدن است ، به غزاله ی زیبا ومادر رنج کشیده اش که به خاطر بیماری نادر دخترش هر روز باید ساعت ها در مدرسه به انتظار دخترش بماند تا بتواند مترجم حرف های دخترکی باشد که دیگر نه توان راه رفتن دارد ونه حرف زدن و هر روز بدتر از دیروز به سوی مرگ گام بر میدارد .

گویی در قطاری سوار شده ایم که هیچ ایستگاه آرامشی ندارد .دیدن این چیزها خسته وغمگینم کرده .

خسته از دوندگی های بی پایان روزگار ورفتن در سکوتی که شاید آرامشی را به دنبال داشته باشد

جای خلوتی را میخواهم که در آن اندکی به دور از مشغله های بی پایانم در خود غرق شوم وبه آرامش برسم .

و در این خلوتگاهم به خود فکر کنم وبه دیگرانی که روزی از آنها کینه به دل گرفتم ولی اکنون با اراده ای قوی در حال فراموش کردن آن کینه های کهنه هستم به هر حال من هستم همین جا در کنار شما ولی دور از شما .


ستوده نوشت: شرمنده همه دوستان خوبم هستم  اما چه کنم که امسال با این حجم سنگین درس های پیش دانشگاهی وسوم واین درس جدیدی که 11 سال پیش تدریس کرده ام والان دوباره باید تدریس کنم خیلی برنامه کارم سنگین شده طوری که  مثل دانش آموزانم درس میخونم تا از اضطراب رفتن به کلاسی نا آشنا کم کنم هر چند الان بعد از 2بار تدریس کردن دیگه با اعتماد به نفسی بالای هزار سر کلاسم حاضر میشم نیشخند