رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

حرف هایی از جنس نگفتن

نامه های یک زن که نسرین در وبش گذاشته بود دو روزه ذهنم را مشغول وغمگینم کرده .

اینکه چقدر خودم دارم شبیه اون زن میشم .اینکه دارم در روز مردگی های زندگی غرق میشم واز زنانگیم دور .

خیلی وقت ها منم مثل هر زنی دوست دارم تو روز از همسرم پیامک عاشقانه ای دریافت کنم تا بهم انرژی بده و مرا برای شروع یک روز آماده کنه ولی افسوس که او آنقدر غرق کار ونت هست که فقط وقت میکنه یک تلفن کوتاهی بزنه تا ببینه زنده ایم یا در چه حالیم ومنم الان مدتهاست که با جواب های کوتاه دادن مکالمه مون را تموم میکنم .

انگار حرف زدن با همدیگه داره یادمون میره شاید تقصیر از من باشه که هر وقت میپرسه چه خبر؟میگم هیچ خبری نیست در حالی که دلم پر است از حرف های انباشته شده آخه من عادت دارم وقتی دلم میگیره تو پیله سکوتم میرم

یادمه سالهای قبل وقتی تلفنم سرکلاس یا زنگهای تفریح به صدا در میومد واسم همسرم را میدیدم  خوشحال میشدم باانرژی فروان سرکلاس هام میرفتم اما متاسفانه این هم مدتهاست که به خاطرات پیوسته ودیگه نه تلفنی ونه حتی پیامکی در مدرسه دریافت نمیکنم

این نوشته ها حرف های قلمبه شده تو دلم بود که مدتهاست به زبان نیاوردم اما انگار الان این زخم با دیدن اون پست نسرین سر باز کرده این قدر توی روز غرق کار وزندگی وبچه ها هستم والانم با اون ضمن خدمتی که برام گذاشتن واز ساعت 5 تا 9:20 دقیقه شب طول میکشه وضعم دیگه دیدنی شده .

وقتی میام خونه فقط وقت میکنم لباس هام را در بیارم وبرم تو آشپزخانه وغذا را آماده کنم دیگه وقتی برای نشستن وحرف زدن نیست

 خیلی دلم میخواد شب ها بشینم پای کامپیوتر وبه دوستانم سر بزنم ولی از شدت خستگی خوابم میگیره .

اینها روز مردگی های ستوده معلم دبیرستان ومادر دو فرزند ویک همسر عاشق است که دیگه وقتی برای خودش نداره .

اینجا تنها جاییه که میتونم حرفم را بدون هیچ گونه برداشت مغرضانه ای بنویسم