رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

حرف های تکراری

این حرف را شنیدین میگن تفرقه بینداز وحکومت کن حالا من عوضش میکنم میگم بچه بیار فقیرتر شو بدبخت تر شو تا دیگران  به کارشون برسن ....

این شعار این روزهای بعضی هاست .

در این هوای گم خودم را به زور به جایی میرسانم تا بنویسم آنچه را که در دلم مانده .

انگار به حرف او است که هر وقت خواستیم بچه بیاریم هر وقت نخواستیم لوله هامون را ببندیم

حالا وقتش هست همگی برای بدبخت شدن پیش بریم ....

وقتی آقایون میگن فقط دوبچه از پدر( تاکید میکنم نه از مادر) میتونند مزایا بگیرن خوب بچه بدبخت سوم باید چیکار کنه بره آب حوض بکشه دیگه ......

برای من مرگ بهتر از بچه آوردنه هنوز دارم اثرات اون حاملگی ها را با خودم حمل میکنم .

التهاب مفاصلی که گرفتم وبعد از دوسال این دکتر واون دکتر رفتن دردم را فهمیدم اثر همون حاملگی هاست .

هر چند بلاخره با داروهایی که میخورم از این دردها رها شدم خدا را شکر .

حالا دوباره میخوان ما را بندازن ته چاه .

نخیر مردم ما اینقدر عقل دارند که با طناب پوسیده دو بار ته چاه نرن ....

ستوده نوشت :من نمیدونم اون حق مهد کودکی که اینهمه در بوق وکرنا میزنند وآبروی ما معلم ها را بردند کجاست وچرا توی این چند سالی که بچه داری میکنم وبچه هام را میذارم مهد کودک یک ریال هم ندیدم .

البته فکر کنم اینم از اون پول هایست که تا بخواد به ما برسه دیگه چیزی ته دیگ نمیمونه... 


2:نت پر سرعت از آرزوهای یک بی نت

ماه رمضان مبارک

این ندا در همــه افــــــلاک کشــــــید
بشــتابید،ماه مهمانی الله رسیـــــد
هرکه رابرســراین سفره نباشدجایی
بی گمان بار گناهش بکشدتنـــهایی
ستوده نوشت :دوستان عزیزم ماه رمضان را به همه شما تبریک میگم انشالله که در دعاهایتان یکدیگر را فراموش نکنیم .
الان این اینترنتم داره آخرین دقایق عمرش را سپری میکنم واز اونجایی که این نت لاکپشتی ارزش 20 هزار تومان شارژ ماهانه را نداره ما هم برای تنبیه او تصمیم گرفتیم دیگه تغذیه اش نکنیم
وبذاریم یه کم تنهایی بخوره تا قدر ستوده را بدونه که هر رزو چقدر باید زجر بکشه تا کانکت بشه .کلافه
خب این یک دلیل  دیگه میخوام در این ماه به کارهای عقب مانده بسیاری که دارم برسم مثل پاور پونت کردن دروسم واز انجایی که همسر عزیزبنده هم به علت مشغله فراوان حتی فرصت جواب دادن به تلفن های عیال را نداره چه برسه به نت گردی به همین دلیل این تصمیم اتخاذ شد .(اینجا بدون او صفایی نداره ومنم انرژی ندارم)دلشکسته
2-مدتیست که پخت عذاهای متنوع را شروع کردم وهمه را به همسری میدم میخوره وایشون هم به به وچه چه میکنندنیشخند برای همینم میخوام در اوقات بیکاری تمرین بیشتری کنم تا در این کار خبره بشم بعید نیست شاید یک روز محصولات عذایی ستوده به بازار اومد (البته اگر مثل شعرهای همسرم که هر چی بهش میگم بیا چاپشون کن میگه کی از نویسندگی پولدار شده که من دومیش باشم )نشهالبته الانم محصولاتم شامل انواع کیک وبیسکویت وترشی وآبغوره و لواشک در حال تولید هستند.دست
در اخر این مژده را میدم اگر جایی نت مجانی پر سرعت به پستم خورد حتما خدمت دوستان میرسم .
عباداتان قبول درگاه حق

برگشتن

سلام من اومدم با کلی انرژی از سفر وکلی عکس که نتونستم از دوربینم به کامپیوتر منتقل کنم تا براتون بذارم وکلی شادی .

جای همه شما خالی به جای همه شما هوا وگرما وخنده وشیطونی خوردم .

رفتیم سرچشمه یا همون دریاچه زاینده رود .غار یخی وچند جای دیگه .

هر جا رودخانه ای بود ما چهار نفر مثل مرغابی وسطش بودیم .

در آخر سفر هم به دیدار مامان حاجی جان رفتیم وکلی سوغات هم گیرمون اومد .

بعد برای تکمیل سفرمون از همسری خواستم که بریم تو رودخانه  شهر مادریم شنا کنم جالبه  هنوز پا تو آب نذاشته بودم که دیدم یکی میگه خانم سلام نگاه کردم دیدم یکی از دانش آموزانم .

بهم میگه خانم میخوای بری شنا کنی؟ گفتم نه پ اومدم اینجا آب را نگاه کنم .

بعد هم در کمال پرویی رفتم تو آب وکلی برای خودم شنا کردم وایشون هم تماشا چی بودن .

فکر کنم همه کلاسشون خبردار شدن ولی بیخیال .

حالا هم شدم دختر آفریقایی با اون قیافه آفتاب خورده که البته بهتر شده و پسرهای آبله پشه ای (یک بیماری جدید پشه ای است که از نیش پشه به وجود میاد ) و هر سال پسرهای من تو سفر میگیرند وتا مدتی گرفتارش هستن


حاشیه های سفر:یکی از جاهای وحشتناک سفرم گم شدن پسرم توی پارک بود اونم در حالی که باباش رفته بود نماز بخونه ومنم در یک ثانیه که از این شیطون غافل شدم از دستم فرار کرد .

بعد مثل دیوانه ها توی پارک داد میزدم وصداش میکردم تا اینکه اون را کنار شمشادها در حال گریه پیدا کردم .

نمیدونید چه حالی داشتم قلبم از حرکت ایستاده بود واز وحشت نمیتونستم حرف بزنم .

چون نمیتونستم تصور کنم اگر پیدا نمیشد در اون شهر غریب چیکار میکردم .

بعد از پیدا شدنش باباش اومده میگه چیزی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چی بهش بگم چون خیلی روی این پسرهاش حساس هست .

خدا را شکر که به خیر گذشت

سفر

الان من اینجوریمکلافه یکی نیست به من بگه دختر بیکاری که تو این شلوغی کارهای خونه هوس بیسکویت پختن به سرت زده .خوب دیگه ستوده اینجوریه همه کاری با هم میکنهزبان

فکر کنم من شیرینی پز خوبی میشم ولی شوهرم بستنی فروش خوبی نمیشه آخه همیشه بستنی هایی که درست میکنه مزه همه چی میده غیر از بستنیقهقهه



اینم عکس بیسکویت های خوشمزه ام نوش جان


ستوده نوشت : من فردا میرم مسافرت دلم برای شیطونی کردن تو کوه وکمرها وبالا رفتن از صخره ها تنگ شده میرم تا یه کم با پسرهام شیطونی کنم وخوش بگذرونم .نیشخند


از همین امروز عید نیمه شعبان را به همه شما تبریک میگم (فرصت شعر گفتن نداشتم به تبریک خشک وخالی اکتفا میکنم)خداحافظ

اعیاد شعبانیه مبارک

چقدر دلم برای خانه مجازیم تنگ شده بود فکر نمیکردم که اینقدر اینجا را دوست داشته باشم ولی در این مدت نبودنم فهمیدم که انسان به خانه ای که به دست خودش ساخته میشود دلبستگی پیدا میکند .

اماشرح نبودن من حکایتیست دیگر که در این دو بیت شعر به صورت مختصر ومفید نوشته ام 

با دانلود بیش از حد اینبار شدم بــی نت

با اینهمه بازی ها این خانه شده گیم نت

گفــتم بکنم تنبیه این دو پســــر شـیطان

اما ،این دل نبرد طاقـت از قطعی اینتــرنت

بعد از وصل اینترنت این دفعه صفحه زیبای مانیتوربه یک باره صفحه شطرنج شدو چیزی برای دیدن نبود که بتوان آپ کرد بعد تشریف فرمایی مهمانان عزیزم از هفته گذشته تا دیروز بلاخره مرا کشاند به امروز. القصه همه چیز دست به دست هم داد تا من مدتی خانه به دوش شوم واز خانه مجازیم دور .

ولی بلاخره هیچ مشکلی نیست که آسان نشود مشکلات حل شد ومن اینجا در خدمت به خلق خدا ودوستان عزیزم هستم البته با یک صفحه زیبای کم رنگ به مانند شیر برنج.

دنیای زیبا

در هیچ کدام از میلاد هایی که گذشت نبودم .امروز تلافی چند روز را به جا آوردم

امروز روز تولد حضرت ابوالفضل عباس هست که من عاشقش هستم ونام پسرم نیز برگرفته از نام زیبای ابوالفضل است .و این دو بیت شعرم تقدیم به دوستانم

اعیاد شعبانیه بر همگی شما مبارک باد


عالم به حســـین نازد ومــولا به اباالفضل

جنت ز حســین باشد وزیبـــا به اباالفضل

با صاحــب شـــــعبان همــه دارنـــد ارادت

سجاد وحسین، مهـدی وزهرا به اباالفضل

ستوده نوشت :خوشحالم که بلاخره بعد از مرگ خواهرم مادرم اندکی خوشحال شد وشاید اینطور دل سوخته اش اندکی آرامش پیدا کند واین را مدیون خواهر عزیزم هستم که مادرم را همراه خود به زیارت خانه خدا برد .

آنها دیروز بال گشودند به سوی خانه ای که آرزوی همه انسان های مشتاق هست .

امید که ما نیز توفیق عبادت وبندگی او را داشته باشیم

ولادت مولا علی مبارک

این شعر را تقدیم میکنم به همه مردان وپدران خوب ایران و، وبلاگم و میلاد امام علی (ع) وروز پدر را به همسر عزیزم ودوستان خوبم تبریک میگویم



افتخار کائنات مولا علیــست

                                           او بــــــرای شیعیان تنها ولیست

وارث علم وکمال خاتم است

                                           همسر آن فاطمه دخت نبیست



این دلنوشته را هدیه میکنم به عشقم او که عاشقانه دوستش دارم وبرای سلامتی وطول عمرش دعا میکنم


عالم همه آگاه که من عاشــق ومسـتم

از وصف تو من شهره این قافــله هستم


دل پیــش تـــو ودیده به اغیــــار ببســتم

من عهد بـــکردم که بـه جـز تو نپرســتم


بـی ماه رخت روز مــــن آن روز نباشــــد

چونان شب شوال به تو روزه شکســتم


ازعشق تو من چون گلی از نو بشگفتم

مانند گلابـــــی به شمیــــم تو نـشستم

فخر نفروش

فخر نفروش عمر این دنیا دمـــیست

بعد از هر غم شادی وبازم غمیست 


یک بار اومدم فخر بفروشم وبگم که منم از دست این امتحان ها راحت شدم گوش شیطون کر وکور انگار دیوار شنید که فردای روزی که بهم گفتن از لیست مراقبین خرداد حذف شدم بهم زنگ زدن وگفتن مراقب کم دارن(خدا را شکر پیش دانشگاهی بودن) وباید برم اونم یک ساعت قبل از امتحان وبدون ماشین .

 بعد از سالها کلی پیاده روی کردم وبا تاکسی رفتم مدرسه .

جاتون خالی تو هوای گرم پیاده روی خیلی میچسپه

بعد هم که مجبور شدم فرداش برم تصجیح اوراق نهایی( اینجا رکورد شکستم .)

در عرض 3 ساعت ونیم 100 تا برگه صحیح کردم . بعد هم فرار کردم


طنز نوشت ستوده :(واقعی)

سفارش های لازم برای یک معلم قبل از رفتن به سر جلسه امتحان های نهایی برای تقویت روحیه دانش اموزان

(از قول روانشناسی که به ما آموزش داد فکر کرد ما امل هستیم وتو عهد عتیق زندگی میکنیم نمیدونه ما سالهاست همین کارها را میکنیم )


1_قبل از رفتن به سر جلسه امتحان نهایی صبح زود دوش بگیرید تا بو ندهید


2_قبل از شروع امتحان ها ی نهایی خانم ها به  آرایشگاه رفته تا دانش آموز از دیدن قیافه ژولیده معلم دچار اضطراب نشود


3_آرایش کردن در اسلام فقط برای شوهر جایز است ولی در این مورد برای تقویت روحیه دانش آموز اشکالی ندارد


4-استفاده از مواد خوش بو کننده هم جایز ولازم است

و چندین مورد دیگر که لازم به ذکر نیست ...


حال در این میان سوال است که اگر دانش آموز درس نخوند واضطراب گرفت آیا ما میتونیم کمکش کنیم وبه جای او بنویسیم ایشون از ذکر این مورد خوداری کردن


 من نوشت: موندم با این اینترنت لاک پشتی مخصوصا از نوع وایمکسش چطور میخوام اینترنت ملی راه بندازیم .

گفتیم اول صبحی تا بچه ها خوابند وسرم خلوت آپ کنم(البته دارم میرم تصحیح اوراق ) واقعا حیف نون که میگن به این اینترنت میگن

حیف پولی که میریزم تو جیب این وایمکس

رها شدن

حس رها شدن و سبک بودن چه حس خوبیه .من الان اینطوریم وخوشحالم که دیگه درس نمیخونم تا همش دغدغه امتحان داشته باشم .بلاخره سرم خلوت شدم وقت کردم نظراتم را جواب بدم .از دست برگه ها ولیست ها هم راحت شدم

خدا را شکر که از مراقبت امتحان هایی که برام گذاشته بودم حذف شدم همین امروز بهم گفتن ومنم کلی خوشحال شدم وگرنه مجبور بودم تاآخر خردادکله سحر بلند بشم  وبچه ها را خواب بذارم برم مدرسه ودلشوره تنها بودن بچه هام را داشته باشم .حالا فقط سه تا مراقبت دارم وخلاص.هر چند امروز  هنرستان از من خواست که مراقب امتحان های نهایی بشم ولی من قبول نکردم .

دیگه میتونم تو نت معلق بزنم و بیخیال گشت وگذار کنم .و با دفتر شعرم کلی حال کنم .

تقریبا هر روز دو تا شعر مینویسم البته اگر این وروجک هام بذارن

باید یک مسافرتی هم برای خودمون دست وپا کنم کجا نمیدونم

 

 

دنیای زیبا

 

ستوده نوشت :دیروز عقد خواهر زاده ام بود  حالا خواهرم دو تا عروس خوب داره .میگن دعای هنگام  خطبه مستجابه منم برای شما والبته خودم دعا کردم برای شما که بخت های خوبی نصیبتون بشه وبرای خودم که دو تا عروس خوب گیرم بیاد

نمیدونید وقتی پسر بزرگم (7 سال ونیمش هست)را کنار سفره عقددیدم که جلوی عاقد نشسته چه کیفی کردم دعا کردم روزی اونم کنار همین سفره ببینم


 

پاورقی نامه :اینم دو تا شعر من تقدیم به جان جانانم In Love


سـاقی بده شـــرابی از جام می شبانه


تا مست عشق گردم پر شور وعاشقانه


جز روی دلنشـینت چشـــمان من ندیده


از شـــوق اشــتیاقت دل میــکشد زبـانه


دغدغه های زندگی جانانم را خسته کرده منم این شعر را برای خستگی هایش سرودم وتقدیمش میکنم


ســـر را بنه به دامن تا خســتگی گذاری


شـــانه کنم غمت را از غصه ای که داری


بر قامت چو سروت میپوشمت لباســی


با بوســـه های نابی از آن لــب بهــــاری          (منظور لب خودم)