رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

نامه ای به تو دختر

امروز روز بدی بود روزی که دوباره احساس کردم احمق فرضم کردی در حالی که هیچ وقت چنین نبوده ام .

همیشه به تیزی وباهوشی خودم ایمان داشته ام ومیدانم که خدا هم برای پرده برداشتن از رازها کمکم میکند چون من، او وزندگیم را مدتهاست که به نگاه خدا سپرده ام .

شاید تو  من را نادیده گرفته ای اما خدا هست وچشمانی که هرگز دروغ نمیگویند .


احساس میکنم دوباره قصه گذشته دارد تکرار میشود قصه ای که من هرگز تحمل تکرارش را ندارم 

تازه داشتم از دست خاطرات تلخت نفس راحتی میکشیدم که دوباره سر وکله ات پیدا شد

بگذار با تو سخن بگوییم تویی که نمیدانی برای چه اینجایی .

تویی که میروی ودوباره با نامی جدید برمیگردی وستوده را خر فرض میکنی .میدانم که اشتباه نکرده ام وتو خود اویی چرا از من دور نمیشوی میدانی که تحملت را ندارم آیا میخواهی از سیر تا پیاز زندگیت را  همیشه برایش بگویی

هستی باش ولی نه دور وبر من 

از زخم هایی که بر دلم نهادی خبر نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

میدانی جای این زخم ها سالها طول میکشد تا خوب شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


میگوید از تو خبر ندارد  باور میکنم و به او اعتماد میکنم چون صداقت نگاهش را دوست دارم و عاشقش هستم او در این دنیا ی مجازی هدفی دارد ومن به هدفش احترام میگذارم واو را راحت گذاشته ام

اما تو دختر  قصه دیگری هستی قصه ای پر از دروغ هنوز هم نمیدانم ان همه داستان سرایی ها از عشقت ،واقعیت داشت یا برای خر کردن من بود

به قول شاعر من از نامردمان هرگز ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد .

به خاطر تو خیلی تهمت ها شنیدم سکوت کردم وخیلی مارک ها خوردم خیلی وقت ها بخشیدمت اما وقتی به زخم هایی که بر دلم نهادی فکر میکردم نمیتوانستم تو را ببخشم .

میدانم که دنیا دار مکافات هست از این میترسم که روزی تاوان سختی برای کارهایت بدهی

چشمان ستوده همیشه بیدار هست مطمئن باش .

اینها خطاب به توست دختر آریایی


ستوده نوشت :اینها حرف های ستوده بود برای دختری که میدانم همیشه اینجاست اما خاموش با او سخن گفتم تا بداند که ستوده از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود

بعضی ضربه ها نمی بـُــره
 زخم نمی کنه
حتی خراش هم نمی ندازه
فقط دردت میاد .. اونقد که نفست بند میاد ...