رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

بیچاره از همسایه مون

امروز نزدیک بود یک اتفاق وحشتناک بیفته که خدا بهم رحم کرد که اشتباه بود

بذارین ماجرا را از اول براتان بگم .

امروز صبح زنگ آ یفونمان را زدن وقتی گوشی را برداشتم مامور برق بود

که گفت اومده تا برق ما را به علت داشتن بدهی وندادن قبض قطع کنه .

از شانس بدم هیچ کس خانه نبود

یک دفعه قلبم ریخت آخه می دونیدچرا ؟

نه شما که نمی دونید توی هوای 40 درجه خوزستان آنهم با وجود اینکه پاییزه وهوا باید خنک باشه برق نداشتن یعنی چی .

به هر حال  سریع یک قبض پیدا کردم تا به بابا برقی بگم که کنتور ما شماره اش چنده و شاید اشتباهی شده چون تا انجا که میدونستم ما قبض مون را پرداخت کرده بودیم وقتی رفتم دم دربا با برقی را دیدم که پیش کنتور ایستاده ومنتظره .

قبض را نشانش دادم تا ببینه که اشتباه شده که دیدم بابا برقی یک نگاهی به قبض ویک نگاه به من کرد وزد زیر خنده چون من قبض تلفن را برده بودم پایین بگذریم

بابابرقی کنتور را نشان داد وگفت که می خواد ان را قطع کنه وقتی کنتور را دیدم یک نفس راحتی کشیدم

چون کنتور ما نبود ما ل واحد دیگه ای بود .

بیچاره از همسایه مون وبیچاره از ما جنوبیها که تمام سال باید گرما بخوریم وبیچاره از ما ایرانی ها با این برداشتن یارانه ها