اگر بودی در برابر چشمهای تشنه ام آنقدر تماشایت می کردم تا از سوز عطش جان می دادم .
زیرا که تماشای تو چون خوردن آب دریاست ،
که هر چه ،تشنه کام غافل می خورد تشنه تر می شود.
اگر بودی در فاصله بازوان خالی ام ،
آنقدر ستاره از لبانت می چیدم تا آسمان به من حسادت کند.
اگر بودی چون گردی به رقصان می آمدم ،
چون اشکی به جوش می آمدم وچون آهی به ناله می آمدم .
می رفتم در پیش دریا و ا و را در آغوش می گرفتم ، می رفتم بر قله کوه و ماه را بوسه باران می کردم .
اگر بودی اینجا بهار بود ،نسیم رویش بود ،فرش چمن بود ،آسمان سبز ،زمین سبز،و دلها سبز بود .
اگر بودی زمان را زنجیر می کردم و قضا را در بند می نمودم وگردون را گردن می شکستم
تا زهر جدایی و فراق در کام وپیکر من نریزد .
روی دست و پای تو می افتادم وبا التماس ترا به ماندن دعوت می کردم.
اگر بودی چه ها که نمی کردم .