رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

پرم از بیقراری


لبریزم از اضطراب ودلواپسی وحسی گنگ ومبهم که سراسر وجودم را گرفته وبی قرارم کرده حسی که خواب را از چشمم ربوده ودر این نیمه شب مرا به نت کشونده

حسی که هر سال با آغاز مدارس  شروع میشه و مرا از لذت دیدن دانش آموزانم محروم میکنه

دو روز پیش سالگرد فوت سعیده بود خواهر عزیزم که در اوج جوانی وزیبایی ودرحالی که هنوز مهر مدرک مهندسیش خشک نشده بود بسان گلی پرپر شدو ما را در غم فراقش ورنج خاطراتش تنها گذاشت ورفت .

بر سر مزارش با شنیدن مویه های مادرم ودیدن چهره زیبایش گریه میکردم که پیامکی رسید ووجودم را پر از اضطراب کرد .ومرا در عزای دیگری عزادار کرد پیامکی حاکی از اینکه به علت ریزش کلاس ها ساعت های منم ریزش پیدا کردن . زلزله ای 10 ریشتری وجودم را لرزاند .

همون موقع به مدیرم زنگ زدم واز او توضیح خواستم ولی آنچه گفت دردی از من دوا نکرد وهمین مرا آشفته کرده که در آغاز مدارس باز هم مثل هر سال باید یک فصل رنج وسختی بکشم تا بتونم کلاس هام را جمع وجور کنم .

برای من با داشتن دو بچه کوچیک که یکی به مهد میره ودیگری به مدرسه خیلی سخته کلاس هام درهفته پراکنده بشن و هر روز به خاطر دو ساعت یا چهار ساعت برم مدرسه این برای من یعنی مصیبت .

هر سال همین دردسرها را داشتم ولی مدیران یک جوری برنامه را جور میکردن ولی امسال وضع معلم ها از همیشه بدتر شده اونم با این سیستم جدیدی که پیاده کردن که سقف هر کلاس نباید کمتر از 30 نفر باشه وهمینطور یک شیفت کردن مدارس وحذف بعضی دروس دبیرستان یک خر تو خری تو مدارس راه افتاده که باید بیاین ببینید .

فکر کنم در سازمان دهی که دو سال دیگه در پیش دارم اصلا کلاس گیرم نیاد ومجبور بشم یا آب حوض بکشم یا برم بشینم کنج خونه بشم کوزت که هر روز تناردیه ها بیان وبهش زور بگن وازم خدمت بخوان .

همین حس بد من را کشته ،داریم میشیم گوشت قربونی که هر تیکه ما باید تو یه مدرسه  باشه

بعضی وقت ها دوست دارم این همکار نامردم را که از قضا همسایه ام هم هست خفه کنم .

او میدونست که همکار دیگه ام کلاس هاش را گذاشته زمین ورفته مدیر شده ومن میتونم جاش را پر کنم ولی به من نگفت تا روزی که کار از کار گذشت ودیگری اونها را گرفت

حالا براش دارم  منم میدونم چطور بهش نارو بزنم تا دیگه یاد نگیره از پشت بهم خنجر بزنه نامرد خیانت کاراین چندمین باره داره این کار را میکنه

چقدر بهش کمک کردم وروزهایی که در یک مدرسه با هم کلاس داشتیم میرسوندمش خانه  انگار من تاکسی سرویسش بودم .

 هر کس به ستوده خیانت کنه باید تاوان بدی را پس میده هرگز خیانت را تحمل نمیکنم اونم از یک دوست 

الان عصبانیم ودوست دارم بزنم یه چیزی را داغون کنم این راهکاری بود که برای تخلیه عصبانیتم شوهرم بهم گفت ولی من هیچ وقت بهش عمل نکردم ولی شاید یک روزاین کار را بکنم امتحانش ضرری نداره

ره نوشت 1:اصلا دوست ندارم یک شنبه بشه وبرم مدرسه برای همین آمدن مهر را تبریک نمیگم

ره نوشت2 :این عکس هیچ ربطی به موضوع نداره همین جوری خوشم اومد گذاشتم اینم نشان آشفتگی ستوده هست