رهگذر
بودم و چون ابر دوان
ناگهان رعد به من گفت بمان
مثل باران همه جا پنجه زدم
گوشه ی باغچه ای خانه زدم
هر که امد نفسی تازه دمید
همنفس گشت و به من داد امید
گرچه همچون گل و پروانه شدیم
دوستانی همه جانانه شدیم
دوستانی همه چون آب روان
همدلانی همه همقیمت جان
کلبه ام را همه شان شمع شب اند
نامشان در دل و هم ورد لب اند
رهگذر محفل خوبان دل است
صاحبش چون شکر و چون عسل است
رهگذر منزل هر رهگذر است
دوستانش همه دم در نظر است
ره نوشت:این شعر هدیه وسروده همسر عزیزم است به مناسبت یک سالگی رهگذر ومنم تقدیمش کردم به همه دوستان خوبم .
ودومی هدیه نسرین عزیزم وسومی هم نازنین مهربانم .
فریناز خوبم هم یک کد آهنگ برام گذاشت که فرصت نکردم بذارم ولی در اولین فرصت میذارم
از همه دوستان خوبم تشکر میکنم وبه دوستی با آنها افتخار میکنم