چند روزه که میخوام آپ کنم اما نمیتونم فکرم درگیر پسرم بود اما امروز تصمیم گرفتم که بیام و یک چیزی بنویسم .
من نه میتونم مثل کوروش وآرمان عزیز شعر از خودم بنویسم ونه مثل فریناز آن جوری با خدا راز ونیاز کنم ونه مثل بقیه دوستان خاطرات روزانه .
نمیدونم شاید من آدم کمال گرایی هستم ودوست دارم چیزی بنویسم که خودم راضی باشم واینم اولین حرف روزانه ای هست که دارم مینویسم .
ره نوشت 1:فردا مهمان دارم ومن وهم همسرم هر دو باید بریم سر کار خیلی بد میشه که مهمانم را تنها بذارم ولی چی کار کنم چاره ای نیست
ره نوشت 2:سر جلسه امتحان جغرافی مراقب بودم یکی از بچه ها یک سوال از معلمش پرسید که از تعجب ماتم برده بود از این همه هوش واستعداد انها وآن هم این که پرسید آثار گردشگری ایران یعنی چه بعد سی وسه پل کجاست من را میگی کلی سر جلسه خندیدم
ره نوشت 3:دیروز رفتم رادیولوژی عکس پسرم را بگیرم یک پسربچه 2 ساله ای را دیدم عقب مانده بود و نمیتونستم راه بره و فقط دست وپاهاش را تکون میداد ولی بدنش تعادل نداشت ونمیتونست درست بشینه وقتی دیدمش که اینطور مظلومانه سرش را به صندلی میکوبه اشک تو چشمام جمع شد ویاد پسر خودم افتادم وخدا را به خاطر داشتن بچه های سالم هزار بار شکر کردم
دفتر خاطرات را ورق میزنم در هر برگ آن خاطره یست از روزهای سختی که باعشق درراه آموختن علم به دانش آموزانم گذشت ومن عاشقانه آن ها رادرصندوقچه قلبم نگه داشته ام
سالهایی که برای رفتن به مدرسه روستایی که در آن تدریس میکردم فقط 8 کیلومتر را باید تا جاده اصلی می آمدم وبعد از انجا تا شهر خودم هم یک ساعت دیگه با مینی بوس طی میکردم.
یاد آن بعد ظهری افتادم که برای تقویتی بچه ها از صبح تو مدرسه مونده بودم وبعد حدود ساعت 5 عصر با دونفر دیگه از دوستام از مدرسه روستا زدیم بیرون.
آن روز باران ریز می بارید و توی آن روستای دور افتاده در ان بعدظهر سردپرنده هم پرنمیزد... سرویس معلمان هم خیلی وقت بود که رفته بود، به هرجون کندنی بود خودمون را به جاده اصلی رسوندیم .هوا تاریک شده بود وهیچ اتوبوسی هم رد نمیشد هر چه بود ماشینهای شخصی بود با مردان جوان ...
اولش نمی خواستیم بشیم اما هوا سردتر وباران تندترشده بود وما خیس مثل موش آب کشیده . چاره ای نبود باید دل به دریا میزدیم(عجب دل شیری داشتم البته الانم دارم ) بلاخره سوار شدیم و تمام آن جاده تاریک را با توکل برخدا اومدیم .حدود ساعت 9 شب به خانه رسیدم بیچاره پدر ومادرم که ازنگرانی نمیدونستن چیکار کنند .
آن شب سرمای سختی خوردم (اولین سرما خوردگی عمرم )وبعد از آن هرگز برای تقویتی بچه ها تا عصر نموندم ...
5سال روستا سخت بود اما شیرین وخاطره انگیز،یادش به خیر چه روزهای داشتیم پر از شیطنت وخنده..
ره نوشت۱: روز معلم را به همه معلمان خوب وزحمتکش ایران زمین و به خصوص همکاران عزیزم تبریک میگم روزتان مبارک
ره نوشت۲:من عاشقم ،عاشق معلمی ،عاشق دانش اموزانم وهمسرم وفرزندانم والبته عاشق خدا، که به من اینهمه عشق ارزانی داشت وافتخارم این است که معلمم و خدا را به خاطر این لطفش سپاس میگویم۰
خداوند بی نهایت است ولا مکان ولا زمان
اما
به قدر فهم تو کوچک می شود
به قدر نیاز تو فرود می آید
به قدر آرزوی تو گسترده می شود
به قدر ایمان تو کار گشا می شود
به قدر دل امیدواران گرم می شود
امید میشود نا امید ان را
راه می شود گم گشتگان را
نور می شود در تاریکی ماندگان را
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
ره نوشت ۱:وقتی یکی از درهای شادی بسته میشود در دیگری باز میشود اما ما اغلب آن قدر به در بسته نگاه میکنیم که در باز شده را نمی بینیم
ره نوشت ۲:نمیدونم شما تا الان چقدر از این در رحمت الهی بهره مند شدید و چقدر پشت در بسته نشستید ؟؟؟؟
ره نوشت۳ :امروز خیلی دلم گرفته از یک دوست از خدا میخوام که در شادی را برای منم باز کنه
خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش ؛ یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه.
به هر حال خاطرات، چوب های خیسی هستند که با آتش زندگی نه می سوزند ونه خاکستر میشوند فقط جای زخمشان برای سالیان در خاطرمان مییماندوهر گاه که به یادشان میآوریم فقط زخم دل تازه میشود.
چه عجیب است رسم روزگار تویی که بهترین بهار را برایم رقم زدی امسال با رفتنت بدترین نوروز را تجربه میکنم وبهار امسال بی تو برایم از پاییزغم انگیز تر است
خواهر عزیزم فردا روز میلاد تو بود روزی که باید 23 سالگیت را جشن میگرفتی و من شاد وسرزنده میلادت را تبریک میگفتم اما فردا باید به جای تبریک میلادت بر سنگ مزارت بنشینم وبرای نبودنت اشک بریزم .
گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
بر هردو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد
ره نوشت 1: از همه دوستان عزیزم معذرت میخوام چون نمیتونم وقتی دلم غمگینه پست شادی بذارم
ره نوشت 2:سال نو را به همه دوستان عزیزم تبریک میگم دعا میکنم که سالی پر از شادی و سلامتی برای همه شما باشد
ره نوشت 3:اینم چند عکس زیبا از بهار شاید با دیدن اینها حال وهوای دلمون عوض بشه
عشق من
پیش از آنکه تو را ببینم و با تو همسفر جاده های زندگی شوم ، پیش از آنکه تو بیایی معنای واقعی عشق را نمیدانستم و عشق برای بی معنا بود.
پیش از آنکه تو بیایی آرزوی تو را داشتم ،
تو آمدی و هوای قلبم را بهاری کردی ،
تو آمدی ، با عشق آمدی ، هدیه کردی به من محبتهایت را و قلبم را عاشق قلب مهربانت کردی.
هر چه بخواهم از خوبیهای تو بگویم نمیتوانم ،
چه صفایی دارد این زندگی با تو ، چه لذتی دارد لحظه های عاشقی در کنار تو.
حالا که معنای دوست داشتن را به من یاد دادی حالا که زندگی تنها با تو شیرین است ، ای بهترینم حالا که تو را دارم دلم بیشتر از همیشه شاد است
خیلی خوشبختم از اینکه تو را دارم ، هیچوقت تنهایت نمیگذارم ، با تو میمانم تا لحظه ای که در این دنیا مهمانم
عشق را با تو شناختم ، عشق را تنها با تو میخواهم ، عشق را بدون تو بی معنا میدانم.
دوستت دارم مهربانم بامن بمان
پ ـن: امروز مدیر برگه کمک به مدرسه بهم داد که بدم به بچه ها منم مجبور شدم بهشون رشوه بدم تا این برگه ها را بگیرن . ببینید ما چه دردسریها با همه داریم
پ-ن: امروز تو وب ابدزدک تولده. بدو برین کیک بخورین آقا آرمان تولدت مبارک انشالله همیشه شاد وسلامت باشه و در کنار عشقت خوشبخت بشی
کودکی می خواست برخیزد و چون والدینش بر روی پاهایش راه برود .
بهتر دید گریه کند. چون هر وقت گریه میکرد هرچه میخواست بدست میاورد.
پس گریه کرد .مادر در آغوشش کشید و پدر گونه هایش را بوسید .
اما باز او را بر زمین نهادند.
میخواست بگوید دوست دارم راه بروم ،خسته شدم بس که بر روی
دست وپا راه رفتم اما افسوس که زبانش را نمی فهمیدند.
باز گریه کرد ، اما این بار هم فقط نوازش بود و نوازش .
سعی کرد خود بلند شود. اما نتوانست. بغض در گلویش خانه کرد ،
اما این بار گریه نکرد ..
نگاهش در اطراف پی دستاویزی گشت.
ناگاه نگاهش به صندلی افتاد، دست بر صندلی گرفت و با تمام
نیرو بر پاها فشار آورد و موفق شد. او بلند شده بود.
پیرزومندانه به اطراف نگریست. انگار بر قله کوهها ایستاده بود.
از شوق گریه کرد.
حال ما نیز چون کودکانیم که برای بر خواستن نیاز به دستاویزی داریم
اما چه کسی بهتر از خدا می تواند دستاویز ما باشد!
پس همگی به ریسمان الهی چنگ زنید...
تولد تولد تولدم مبارک...مبارک مبارک تولدم مبارک
بیام شعم هارو فوت کنم که صد ساله زنده باشم
تولدم مبارک
تولدم مبارک
تولدم مبارک
تولدم مبارک
حالا موقع آرزو کردنه:
آرزو میکنم همه اونایی که دوسشون دارم همیشه ی همیشه خوشحال و خوشبخت باشن
آرزو میکنم هرکسی به هرجایی میخواد برسه منم یکیش
حالا موقع کیک خوردنه
بفرما کیک
کادوی من یادت نره