آمــــــــــــــــد رمضان ومقدمش بوسیدم در رهگذرش طبق طبق گل چیدم
من با چه زبان شکر بگویم که به چشم یکـــبار دگـــــــر ماه خدا را دیدم
سلام دوستان خوبم
از کوهستان زیبا با
ان چشمه سارهای بی نظیرش ،هوای پاک وتازه اش، و درختان سر سبزش برگشتم
ازرودخانه رد شدم بدون اینکه با خوردن سیبی درآن بیفتم البته سیب را با وجود کال بودن تا ته خوردم تا مبادا گرفتار تاوانش بشم.
وقتی چشمم هلوهای باغ آن پیر زن را گرفت و بهش گفتم من هلو میخوام اونم با سخاوتمندی اجازه داد تا از درختان هلوبچینم منم که اصلا ظرفیت میوه را ندارم از درخت آویزون شدم وکلی هلوچیدم والبته همشون را خریدم.
خلاصه یک دل سیربا پسرهام شیطونی کردم بیچاره همسرم که بین3 تا شیطون گیر کرده از دست ما چه میکشه؟
خیلی خوش گذشت جای همه شما خالی انشالله تا سفر بعدی ستوده بعد از ماه رمضان