رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

گرفتاری های زندگی

این روزها وقت برای زندگی کردن کم میاورم چه برسد به وبلاگ احساس میکنم در یک قطار سریع السیر سوار شده ام که هیچ ایستگاهی برای استراحت ندارد .

ساعت 7 صبح تا ساعت 12:30 دقیقه وبعضی روزها تا ساعت 2 در مدرسه هستم .

بعد هم آوردن بچه ها از مدرسه ومهد و ضبط وربط کردنشان وبعد رفتن به استخر از ساعت 3:15 دقیقه تا ساعت یک ربع به پنج .

بعد با عجله برگشتن وشام ونهار فردا را درست کردن وتمیز کردن خانه ای که در این یک ساعت واندی (بچه های تنها در خانه مانده) کثیف کرده اند وبعد آمدن همسر از سر کار ووکارهای بیرونی که باید انجام دهد مثل خرید کردن وکارهای مربوط به آن ودادن شام بچه ها ودر اخر خواباندنشان در ساعت 9:30 دقیقه شب .

تازه بعد از ان کمی میتوان احساس آرامش کرد و در انتهاخوابیدن در ساعت 11شب وباز روز از نو وروزی از نو .

این شده برنامه کار وزندگیم .

حتی فرصت درست کردن دسرهایم را هم ندارم .

دلم برای پختن کیک ورولت وبیسکویت تنگ شده ولی خستگی اجازه اینها را نمیده .درس های پسرم که بماند من فقط وقت میکنم بهش سفارش کنم بنویسه دیگه دیکته وریاضی واین کارها به عهده پدرش هست .

حالا در این میان اینهمه مشغله با کمر دردم وقتی برای آمدن به نت دارم ؟؟؟؟؟؟؟؟

حوصله میخرم

شنیدم روزی کسی گفت گریزی از جای پای خاطرات در جاده های خاکی ذهن نیست

خاطرات تلخ این روزها سر باز کرده وذهنم را خسته کرده شاید چون در آستانه سالگردشان هستم به ذهنم هجوم اوردند شاید هم دیدن چیزهایی که نباید ببینی 


حوصله میخرم کسی میفروشد


ستوده نوشت :دوست خوبم فریناز به یادم آورد که امروز دو سالگی رهگذره خانه مجازیم که تلخ وشیرین های بسیاری را با من طی کرد .

نمیدانم چه مدت دیگه با رهگذر هستم ولی سعی میکنم باشم تا دوستان خوبی مثل شما دارم


از نگاه خدا باید ترسیدزیرا زمانی که او را نمیبینیم ما را می بیند وروزی روزگاری در جایی رازهای پنهان را آشکار ودختران هوسباز را بی آبرو و......

همیشه نگاهش را به خاطر بسپاریم تا اسیر وسوسه های شیطان نشویم.

من ازنگاهش به اندازه مرگ میترسم

سالگرد عشقمان مبارک باد


این زندگیم لطف ازل بود که امروز چنینست

با تـــو شب و روزم هــمه فردوس برینــست 


هـــــرگز نتوان گفت که من بی تو صـــــبورم

شــــوریده سرم چون نفسم با تو قرینست


بــی تو نشــوم پیـــــر از آن بخــــــت بلــندم

تــــــا چون مـــلکی مثل تو بر روی زمینست


عشــــــق تو زلوح دلــــم هــرگز نشود پــاک

برفرق ســــرم عشق تو چون تاج و نگینست


صد بار بگفــــتم سخن از عشـــــق ولی بـاز

می گــــویم ومی گـــویم وهـر بار همینست


امروز 11 سالگرد پیوند عاشقانه وآسمانی ماست و منم این شعر را تقدیم میکنم به همسر عزیزو مهربانم .به خاطر همه چیز از او تشکر میکنم و ومی گویم عاشقانه دوستش دارم وهمیشه تا بی نهایت با او هستم .

دوستت دارم عشقم 

ستوده نوشت :دوستان این شعر سروده خودم هست


آچار فرانسه

 

تا حالا اچار فرانسه دیده اید؟؟؟؟؟؟؟؟ آچاریست با دهانه ی متغییر که به پیچ های چهار گوش وشش گوش میخورد هر کجا آچارهای دیگه نتوانند پیچی را باز کنند ازاین آچار استفاده میشود

*****************************

اماا آچار فرانسه مدرسه زنیست ریز نقش وشیطون وخنده رو با ان چشم های به قول همسرش افسونگر که به خاطر ریز ومیزه بودنش همیشه با دانش اموزان اشتباه گرفته میشود و اصلا سنش به قیافه اش نمیخورد واز نظر دانش اموزان 26 سال واز نظر خودش او ترانه 15 سال دارد است .

اگر شاگردانش جدید باشند که اصلا باور نمیکنند او 17 سال سابقه داشته باشد و فکر میکنند او تازه کارست که هیچ چیز از تدریس نمیداند واز همان روز اول میخواهند چوب لای چرخش بگذارند که این خانم خوب حالشان را جا می اورد و انهادر بقیه سال یاد میگیرند که چطور با او رفتار کنند .

این آچار فرانسه مدرسه در هر سالی که ساعت تدریس کم می اورد با پیشنهادات زیر روبرو میشود وگاهی برای پر کردن ساعاتش ناگزیر به قبول این معامله میشود

او تا کنون در دروس زیر مورد استفاده قرار گرفته وخوب ازعهده آنها بر آمده از جمله دروس آمادگی دفاعی ،عربی سوم تجربی در سالهای گذشته وجغرافی دوم تجربی مطالعات اول وبرنامه ریزی و فلسفه سال چهارم انسانی وشیمی ..در سال جدید

که از بین این پیشنهادات فعلا فلسفه وبرنامه ریزی در برنامه تدریسش مسجل هست .

البته اینها غیر از درس اختصاصی خودش است که بدبختانه یا خوشبختانه همه سال چهارم هستند .

این زن کسی نیست غیر از ستوده که در دنیای واقعی اگر او را ببینی اصلا فکرش را نمیکنی معلم است چون نه سنش ونه قیافهاش ونه گروه خونیش اصلا به رشته تحصیلیش نمیخورد

اینطور که پیش میرود فکر کنم در چند سال آینده کلا هر چیزی را تدریس کند غیر از درس تخصصی خودش را ....

حالا آچار فرانسه مدرسه را شناختید به نظرتون چطور هست ؟؟؟؟؟؟

 ***************************

ستوده نوشت :کی فکرش را را میکنه ستوده ریز میزه که میره استخر برای آبدرمانی اصلا دیسک کمر داشته باشد............خانم های سن بالا میپرسند برای چی اومدی .... مگر تو هم جایت درد میکنه... نمیدونند که الان یک ماه هستکه گرفتاره با اون درد کمرش ...(یکی از دلایل نیامدنم به نت)

عید همه دوستانم هم مبارک باد البته با تاخیردلم برای همه شما تنگ شده بود

 

حرف های تکراری

این حرف را شنیدین میگن تفرقه بینداز وحکومت کن حالا من عوضش میکنم میگم بچه بیار فقیرتر شو بدبخت تر شو تا دیگران  به کارشون برسن ....

این شعار این روزهای بعضی هاست .

در این هوای گم خودم را به زور به جایی میرسانم تا بنویسم آنچه را که در دلم مانده .

انگار به حرف او است که هر وقت خواستیم بچه بیاریم هر وقت نخواستیم لوله هامون را ببندیم

حالا وقتش هست همگی برای بدبخت شدن پیش بریم ....

وقتی آقایون میگن فقط دوبچه از پدر( تاکید میکنم نه از مادر) میتونند مزایا بگیرن خوب بچه بدبخت سوم باید چیکار کنه بره آب حوض بکشه دیگه ......

برای من مرگ بهتر از بچه آوردنه هنوز دارم اثرات اون حاملگی ها را با خودم حمل میکنم .

التهاب مفاصلی که گرفتم وبعد از دوسال این دکتر واون دکتر رفتن دردم را فهمیدم اثر همون حاملگی هاست .

هر چند بلاخره با داروهایی که میخورم از این دردها رها شدم خدا را شکر .

حالا دوباره میخوان ما را بندازن ته چاه .

نخیر مردم ما اینقدر عقل دارند که با طناب پوسیده دو بار ته چاه نرن ....

ستوده نوشت :من نمیدونم اون حق مهد کودکی که اینهمه در بوق وکرنا میزنند وآبروی ما معلم ها را بردند کجاست وچرا توی این چند سالی که بچه داری میکنم وبچه هام را میذارم مهد کودک یک ریال هم ندیدم .

البته فکر کنم اینم از اون پول هایست که تا بخواد به ما برسه دیگه چیزی ته دیگ نمیمونه... 


2:نت پر سرعت از آرزوهای یک بی نت

ماه رمضان مبارک

این ندا در همــه افــــــلاک کشــــــید
بشــتابید،ماه مهمانی الله رسیـــــد
هرکه رابرســراین سفره نباشدجایی
بی گمان بار گناهش بکشدتنـــهایی
ستوده نوشت :دوستان عزیزم ماه رمضان را به همه شما تبریک میگم انشالله که در دعاهایتان یکدیگر را فراموش نکنیم .
الان این اینترنتم داره آخرین دقایق عمرش را سپری میکنم واز اونجایی که این نت لاکپشتی ارزش 20 هزار تومان شارژ ماهانه را نداره ما هم برای تنبیه او تصمیم گرفتیم دیگه تغذیه اش نکنیم
وبذاریم یه کم تنهایی بخوره تا قدر ستوده را بدونه که هر رزو چقدر باید زجر بکشه تا کانکت بشه .کلافه
خب این یک دلیل  دیگه میخوام در این ماه به کارهای عقب مانده بسیاری که دارم برسم مثل پاور پونت کردن دروسم واز انجایی که همسر عزیزبنده هم به علت مشغله فراوان حتی فرصت جواب دادن به تلفن های عیال را نداره چه برسه به نت گردی به همین دلیل این تصمیم اتخاذ شد .(اینجا بدون او صفایی نداره ومنم انرژی ندارم)دلشکسته
2-مدتیست که پخت عذاهای متنوع را شروع کردم وهمه را به همسری میدم میخوره وایشون هم به به وچه چه میکنندنیشخند برای همینم میخوام در اوقات بیکاری تمرین بیشتری کنم تا در این کار خبره بشم بعید نیست شاید یک روز محصولات عذایی ستوده به بازار اومد (البته اگر مثل شعرهای همسرم که هر چی بهش میگم بیا چاپشون کن میگه کی از نویسندگی پولدار شده که من دومیش باشم )نشهالبته الانم محصولاتم شامل انواع کیک وبیسکویت وترشی وآبغوره و لواشک در حال تولید هستند.دست
در اخر این مژده را میدم اگر جایی نت مجانی پر سرعت به پستم خورد حتما خدمت دوستان میرسم .
عباداتان قبول درگاه حق

برگشتن

سلام من اومدم با کلی انرژی از سفر وکلی عکس که نتونستم از دوربینم به کامپیوتر منتقل کنم تا براتون بذارم وکلی شادی .

جای همه شما خالی به جای همه شما هوا وگرما وخنده وشیطونی خوردم .

رفتیم سرچشمه یا همون دریاچه زاینده رود .غار یخی وچند جای دیگه .

هر جا رودخانه ای بود ما چهار نفر مثل مرغابی وسطش بودیم .

در آخر سفر هم به دیدار مامان حاجی جان رفتیم وکلی سوغات هم گیرمون اومد .

بعد برای تکمیل سفرمون از همسری خواستم که بریم تو رودخانه  شهر مادریم شنا کنم جالبه  هنوز پا تو آب نذاشته بودم که دیدم یکی میگه خانم سلام نگاه کردم دیدم یکی از دانش آموزانم .

بهم میگه خانم میخوای بری شنا کنی؟ گفتم نه پ اومدم اینجا آب را نگاه کنم .

بعد هم در کمال پرویی رفتم تو آب وکلی برای خودم شنا کردم وایشون هم تماشا چی بودن .

فکر کنم همه کلاسشون خبردار شدن ولی بیخیال .

حالا هم شدم دختر آفریقایی با اون قیافه آفتاب خورده که البته بهتر شده و پسرهای آبله پشه ای (یک بیماری جدید پشه ای است که از نیش پشه به وجود میاد ) و هر سال پسرهای من تو سفر میگیرند وتا مدتی گرفتارش هستن


حاشیه های سفر:یکی از جاهای وحشتناک سفرم گم شدن پسرم توی پارک بود اونم در حالی که باباش رفته بود نماز بخونه ومنم در یک ثانیه که از این شیطون غافل شدم از دستم فرار کرد .

بعد مثل دیوانه ها توی پارک داد میزدم وصداش میکردم تا اینکه اون را کنار شمشادها در حال گریه پیدا کردم .

نمیدونید چه حالی داشتم قلبم از حرکت ایستاده بود واز وحشت نمیتونستم حرف بزنم .

چون نمیتونستم تصور کنم اگر پیدا نمیشد در اون شهر غریب چیکار میکردم .

بعد از پیدا شدنش باباش اومده میگه چیزی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چی بهش بگم چون خیلی روی این پسرهاش حساس هست .

خدا را شکر که به خیر گذشت

سفر

الان من اینجوریمکلافه یکی نیست به من بگه دختر بیکاری که تو این شلوغی کارهای خونه هوس بیسکویت پختن به سرت زده .خوب دیگه ستوده اینجوریه همه کاری با هم میکنهزبان

فکر کنم من شیرینی پز خوبی میشم ولی شوهرم بستنی فروش خوبی نمیشه آخه همیشه بستنی هایی که درست میکنه مزه همه چی میده غیر از بستنیقهقهه



اینم عکس بیسکویت های خوشمزه ام نوش جان


ستوده نوشت : من فردا میرم مسافرت دلم برای شیطونی کردن تو کوه وکمرها وبالا رفتن از صخره ها تنگ شده میرم تا یه کم با پسرهام شیطونی کنم وخوش بگذرونم .نیشخند


از همین امروز عید نیمه شعبان را به همه شما تبریک میگم (فرصت شعر گفتن نداشتم به تبریک خشک وخالی اکتفا میکنم)خداحافظ