رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رفتارهای ما

از کنارش که رد میشدم سرش را مینداخت پایین و خوب وآروم میشد ولی همین که  دور میشدم میفمیدم داره یک کارایی میکنه (به قول بچه ها من پشت سرم هم چشم دارم)قهقهه

از اون دور نگاهش میکردم با کنجکاوی به دور وبرش نگاه میکرد وزمانی که نگاهش به من می افتاد نگاهم را میدزدیم

میدونستم داره تقلب میکنه ولی نمیخواستم جلوی بچه ها چیزی بهش بگم کلاس چهارم ریاضی هست و دانش اموزی زرنگ پارسال شاگردم بود خیلی دوستم داره.همیشه ازاینکه امسال معلمشون نشدم گله داشت مخم را خورد از بس بهم گیر میداد سر همین جریان

برگه ای را که تو دستش قایم کرده بود را دیدم ولی وجدانم اجازه نمیداد بذارم تقلب کنه میترسیدم همکارم که  ببیندش وتو برگه اش خط قرمز بکشه برای همین آوردمش میز اول .

بعد از جلسه وقتی همه رفتن وبا یکی دونفر از دوستاش تنها شدیم گفتم مهناز اون برگه ای را که تو دستت هست بذار تو جیبت کسی متوجه نشه .چشمان گرد شد وگفت من مجبور شدم تقلب کنم چون معلممون عین کتاب از ما میخواد من هیچ وقت سر کلاس های شما تقلب نکردم چون شما اگر مفهوم را میرسوندیم بهمون نمره میدادین

ناراحت شدم از اینکه ما گاهی اوقات با رفتارمان دیگران را به خلاف وادار میکنیم

اصلا لزومی نیست همچین چیزی از دانش آموزان انتظار داشته باشیم رساندن مفهوم برای رسیدن به نتیجه کافیست حتی در امتحان نهایی هم همینطور هست چه برسه به امتحان های داخلی

 

ستوده نوشت :چرا دوستانم این روزها اینقدر غمگین هستن وناراحت .حتی همسرم هم غمگین مینویسه وانگار خسته از روز مردگی های زندگی وکاری شده چرا ؟؟؟؟؟

آیا دلیلش سکوت مرگ آوری که همه دچارش شده ایم نیست ؟؟؟؟؟؟؟

باید کاری کرد دلم از اینهمه مطالب غم آلود میگیره .

من حتی در سخترین شرایط هم چیزی برای شادیم پیدا میکنم اما چرا شما نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟


حضور کم رنگم را به خاطر کلاس های ضمن خدمتم وبرگه های امتحانم بگذارید