رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

تلخ همچون زهر

داشتم سعی میکردم  که آن خاطره تلخ را به ته  ذهنم بفرستم نمیگم فراموش کنم چون حالا حالا نمیتونم فراموش کنم .

رفتم به وب یکی از دوستان یک پستی درباره دروغ دیدم ویاد آن دروغ بزرگ افتادم و بانی آن واعصابم به هم ریخت از دروغ متنفرم هیچ چیز مثل دروغ نفرت انگیز نیست

هیچی نمیتونم بگم جز اینکه خدا به من کمک کنه که این اتفاق تلخ را فراموش کنم وآن فرد بفهمه که چه به سر من آورده.

من خوبم فقط اینها خود گویی های ستوده  بود که باید میگفت