رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

یک خاطره از مدرسه

یک دوست پیشنهاد داد که حالا که سال تحصیلی داره تموم میشه هر کس خاطره جالبی از دانشگاه یا مدرسه داره(حال یا گذشته) بیاد بگه تاهمه استفاده کنند البته خاطره باید خلاصه باشه که دوستان بتونند به راحتی بخونند


 اولین خاطره را خودم شروع میکنم .

ترم اول سر جلسه امتحان خودم بود وتودفتر نشسته بودم تا برای رفع اشکال احضاربشم سالن آروم بودمنم برای شستن دست ها وارد دستشویی شدم همینکه در دستشویی راباز کردم یک موش گنده ای جلوم سبز شد من را میگی یک جیغ بنفشی کشیدم ودررفتم مدیراز دفتر اومد بیرون وگفت چیه بازموش دیدی (یک خاطره از مدرسه موشها) 

ره نوشت :امروزمراقب امتحان تاریخ کلاس دوم ها بود یک برگ تقلبی گرفتم اما دلم نیومد به دفتر بگم برای اینکه از امتحان محروم میشد .یاد تقلبی خودم افتادم