رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

رهگـــــــــذر

اگـــر از وبکـــده ما میگــذری نظری کن ، نظری ده ، بعد برو!

یک روز بد

تا حالا براتون پیش اومده که سر کلاس درس باشی وسرت گیج بره وبینیت کیپ  بشه واحساس کنی داری خفه می شی وشکمت هم درد بگیره ودر یک کلام حالت اصلا خوب نباشه.

ولی با این حال خراب مجبور باشی درس بدی آن هم نه یک زنگ بلکه 3 زنگ .

وتازه بعد از این همه مکافات وعذابی که میکشی  برق هم نداشته باشی .

وتا ظهر با این حالت طی کنی وبعد از شدت حواس پرتی به حرف بچه ها که اکثرا برای شوخی کردن از این کارها میکنند ومیان در کلاس والکی بهت میگن خانم زنگ خورده گوش میدی ومیری تو دفتر اونم در حالی که 5 دقیقه مونده تا تایم مدرسه تموم بشه وبعد .....

با قیافه عبوس معاون مدرسه روبرو میشی که جلوی همکارانی که مثل خودش به اسم های مختلف اعم از مسول بخش ودفتردار وسمت هایی از این قبیل که نمیدونم از کجا تو این هنرستان در اومدن بیکار نشستن  میگه :خانم فلانی هنوز که زنگ نخورده چرا بچه ها از کلاس اومدن بیرون روبه رو میشی .

در آن موقع چه حالی بهت دست میده .

این دقیقا وصف حال منه .

موقعی که آن حرف را شنیدم مثل یک گلوله اتیش شدم وخیلی ناراحت .

اما نه حوصله حرف زدن داشتم ونه وقتش را تا بهش بفهمونم که حق نداره با من اینجوری رفتار کنه چون مجبور شد زنگ را بزنه .

 از اینکه این معاون اصلا حال یک معلم را درک نمیکنه اونم کسی که خودش 3 زنگ علاف تو دفتر افتاده وکارش فقط گیر دادن به بچه ها در مورد موها وابروهاشون هست حتی به تل سر بچه ها هم گیر میده ناراحت شدم وگرنه اصلا برام مهم نبود چی میگه چون من خیلی پروتر از ایشون تشریف دارم وبا این حرف ها از رو نمیرم

حالا به حرف بچه ها رسیدم که چرا از این خانم بدشون میاد . 

ره نوشت ۱:حالا اگر شما بودید چیکار میکردید وچه حرفی میزدید ؟؟؟

ره نوشت ۲:امروز یک بخشنامه واقعا جالب وخنده دار برامون اومده بود با این مضمون :فردا (جمعه)تمام معلمان باید برای حمایت از مردم بحرین به راهپیمایی بروند آن هم نه دلبخواهی بلکه اجباری .

ره نوشت ۳:من یکی که هیچ وقت زیر بار زور اونم از نوع راهپیماییش نمیرم اونم در حالی که نمیتونیم در راهپیمایی های برای دفاع از ملت خودمون شرکت کنیم